اگرچه دختران نسبت به پدرانشان دارای روابط عاطفی بیشتری هستند و در فقدان آنها گریه و زاری میکنند، ولی میزان حزن و گریه دختران بر مرگ پدرها مختلف است و این اختلاف به خاطر تفاوت وابستگی فرزندان به پدر است. در همهی موارد، رابطهی بین دخترها و پدرها همان عاطفهی فرزندی و پدری است، که بدانجهت در فقدان پدر، اندوهگین میشوند. ولی پس از چند روز، رفته رفته گریه و اندوه کم میشود و سرگرمیهای زندگی برای انسان فراموشی میآورد، تا وقتی که کاملاً عادی میشود و بالاخره دختر به فکر زندگی عادی خود، منهای سایهی محبّت پدر میافتد.
ولی در مورد وجود گرامی پیامبر6 و حضرت زهرا3 این وابستگی و علاقه و محبت، عادی و معمولی نبود، بلکه این محبت و دوستی عمیق و دو طرفه، بین این دختر و پدر، تنها براساس رابطهی پدری و دختری شکل نگرفته بود. از دید حضرت فاطمه3، پیامبر خدا6 نه تنها پدری مهربان و دلسوز و شفیق بود، بلکه سیّد و سالار و سرور انبیاء و فرستادهی ویژهی پروردگار نیز بود. و از این نظر مانند یک مسلمان مؤمن و آگاه و آشنای به مقام آن حضرت، به پدرش علاقهمند بود و به او احترام میکرد و به بهترین صورت از او تجلیل و تکریم مینمود.
بر این اساس به سادگی مشخص میشود که غم از دست دادن پدری آنچنان، چگونه از دختر پرهیزگار و مقیّد به سکوت و آرام گریستن، صبر و قرار را سلب کرده و آرامش و سکوت را از وی دور ساخته بود.
- فاطمه3 در سوگ پیامبر6
حضرت زهرا3 در سوگ رحلت رسول خاتم6 فرمود:
«اَنَا لِلدّنیا بَعدکَ قالِیَهٌ وَ عَلَیکَ ما تَردَّدَت اَنفاسی باکِیةٌ، لایَنفَدُ شَوقی إلیکَ وَلاحُزنی عَلَیکَ»؛
ای پدر! پس از تو دنیا را دوست ندارم. تا زندهام و نفس دارم بر تو گریانم. نه شوقم به تو پایان مییابد، نه اندوهم در فراقت به آخر میرسد.[1]
داغ مصیبت رحلت پیامبر6 داغی سنگین است. با وفات رسول خدا6 نه تنها فاطمهی زهرا3 یتیم شد، که همهی امت احساس یتیمی میکرد؛ چون پدری مهربان را از دست داده بود. وحی آسمانی نیز قطع شد و آن مظهر رحمت خدا چشم از جهان بست.
محبّت شدید حضرت زهرا3 به پدر بزرگوارش، در حدّی بود که در فقدان آن حضرت، احساس کرد که از دنیا بیزار است. و دوست ندارد پس از پیامبر6 در این دنیا بماند.
دلی به زلالی قلب دختر پیامبر6 در فراق پدری چون خاتم پیامبران، طبیعی است که بسوزد و در فراق آن حضرت بیتابی کند و اشک بریزد و غم و اندوهش پایان نیابد.
وقتی به تعبیر پیامبر6، حضرت زهرا3 پارهی تن رسول خدا6 است، پس میان آن دو پیوندی عمیق و استوار است. مگر میشود پیامبر6 رخت از جهان بربندد و دختر مهربانش در فراق چنین پدری اشک حسرت و غم نریزد و قلبش مالامال از حزن و اندوه نباشد؟
گرچه با رحلت پیامبر6، آخرت و ملکوت به فروغ جمال او روشن شد، اما فضای دنیا تیره گشت و دل امت، دریای غم.[2]
ز هجر روی پدر اشک از بصر میریخت |
|
نه اشک از بصر او لخته جگر میریخت |
گهی به خانه گهی در بقیع وگه به احد |
|
گلاب اشک ز داغ غم پدر میریخت |
گهی ز داغ پدر ناله و فغان میکرد |
|
گهی ز دیده سرشک از غم پسر میریخت[3] |
رابطه فاطمه زهرا3 با پدر بزرگوارش، خاتم پیغمبران6 تنها یک رابطه دختر و پدری معمولی آن هم در سطح عاطفی نبود و گرنه قاعدتا باید فقط دختر دست پدر را ببوسد و پیش پای او بلند شود، نه اینکه پدر دست دختر را ببوسد و به احترام او از جا بلند شود. همچنین رابطه زهرا3 با پیغمبر6 فقط یک رابطه معمولی بین مرید و مراد نیست و گرنه «امابیها» خوانده نمیشد و بارها پدرش نمیفرمود: «فَدَاهَا اَبُوهَا.»
رفتار و برخورد پیامبر6 با فاطمه زهرا3 نشان میدهد که هم عاطفه دختر و پدری آن دو در حدی بسیار بالا و فوق العاده بوده و هم پیرو و پیشوایی آن دو، برتر از آن بوده که دیگران تصور میکنند. آنچنان محبتی بین آن دو حاکم بوده که نمونه آن را نمیتوان یافت. قطعا هر چه رابطه محبت قویتر باشد، جدایی، آن هم به صورت رحلت از این جهان، دردناکتر و سوزناکتر خواهد بود.
این كه میزان علاقه و پیوستگی حضرت زهرا3 نسبت به پدر چقدر بوده نیازمند توضیح است كه ما در اینجا ابعاد مختلف آن را بررسی كنیم:
- الف. نگاهی به رابطه پیامبر6 و فاطمه3
رسول گرامی اسلام6 هر گاه به مسافرت میرفت، با فاطمه3 خداحافظی میکرد و وقتی از سفر بر میگشت، ابتدا به دیدن فاطمه3 میشتافت.
همزمان با یکی از مسافرتهای پیامبر6، حضرت زهرا3 در غیاب پدر دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره برای خویش و یک پرده برای درب منزل خرید. پیامبر6 از مسافرت باز گشت و به دیدار دخترش شتافت. پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات فاطمه3، توقف کوتاهی کرد و به مسجد رفت.
حضرت زهرا3 با خود اندیشید که چرا پدر گرفته به نظر میرسید. فوری دستبند و گوشواره و پرده را در آورد، خدمت پدرش رسول خدا6 فرستاد و پیام داد: «با سلام و احترام، دخترت میگوید: این [زیور آلات اندک] را در راه خدا انفاق کن!»[4]
پیامبر اکرم6 پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه3 سه بار فرمود: «فَدَاهَا اَبُوهَا؛ پدرش فدای او باد!»
محبت نوعا طرفینی است و پربارترین محبت اینگونه است که:
چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی |
|
که یک سر مهربانی درد سر بی |
اگر مجنون دل شوریدهای داشت |
|
دل لیلا از او شوریدهتر بی |
اگر فاطمه زهرا3 آن چنان ارادت و محبت به پدر بزرگوار داشت، پدر نیز نهایت درجه علاقه و محبت را به دختر معصومه خویش داشت.
فاطمه3 میگوید: وقتی آیه ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً﴾؛ «رسول خدا را آن گونه که همدیگر را صدا میزنید، نخوانید!» نازل شد، ترسیدم که رسول خدا6 را با لفظ «ای پدر» بخوانم؛ لذا [من هم مانند دیگران پدر را] با لفظ «یا رسول الله» صدا زدم. ولی پیامبر6 یک بار یا دو بار یا سه بار از من روی گردانید [و پاسخم را نگفت]. سپس رو کرد به من و فرمود: ای فاطمه این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستی و من از تو هستم. همانا این آیه برای [ادب کردن] جفا کاران درشت خوی قریش... نازل شده است. و اما تو ای فاطمه![5] [مرا با جمله] «ای پدر» خطاب کن که این جمله بیشتر قلب [مرا] حیات میبخشد و خداوند را بیشتر خشنود میسازد.
- ب. لحظههای غبار جدایی از پدر
روشن است دختری که آنچنان علاقه و محبتی به پدر خویش دارد، در سوگ از دست دادن او چه خواهد کرد و چگونه عزاداری و سوگواری خواهد نمود مخصوصا اگر این مصیبت همراه با مصیبتهای دیگری شود.
در لحظههای غمبار رحلت پیامبر اکرم6 و واپسین لحظههای عمر او در این دنیا، امیر مؤمنان7، فاطمه زهرا3 و حسنین8 در اطراف بستر رسول خدا6 حلقه زده و با چشمانی اشکبار نظاره گر غروب خورشید رسالت بودند. حضرت خواست سخنی بفرماید، اما نتوانست و با چشم اشکبار، بیحال در بستر افتاد. فاطمه3 با مشاهده این منظره به فریاد آمد و اظهار داشت:[6]
ای رسول خدا! به حقیقت قلبم را از جا کندی و جگرم را آتش زدی، به خاطر گریه و اشکی که جاری ساختی، ای بزرگ تمامی پیامبران! ای امین پروردگار! و ای فرستاده و محبوب و پیامبر خدا! بعد از تو چه کسی [حامی] برای فرزندانم خواهد بود؟ و [دفع کننده] خواریهایی که بعد از تو بر من باریدن خواهد گرفت؟ و چه کسی [ناصر] برای علی برادرت و یاور دین خواهد بود؟ پس از تو چه بر سر وحی و فرمان الهی خواهد آمد؟»
آنگاه خود را در آغوش پدر افکند، پدر را بوسید و با اشک فراوان گونه پدر را شست. رسول خدا6 با همان حال، دست فاطمه3 را در دست علی7 گذاشت و فرمود: «علی جان! فاطمه امانت خدا و امانت من در دست توست؛ از او محافظت فرما!»
نبی در بستر و زهرا کنارش |
|
عزیز قلب او شد بیقرارش |
بگوید دخترم کمتر نوا کن |
|
برای رفتن بابا دعا کن |
پس از وفات پیامبر اکرم6 فاطمه3 در اجتماع زنان با بیان غم آلودی فرمود: «همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم.
[آه که با وفات پیامبر6] وحی و خبر آسمانی از ما قطع گردید.»[7]
از معاذ بن جبل نقل شده است که فاطمه3 پس از وفات رسول خدا6 فراوان میگریست و میفرمود: «آه ای پدر! پس از تو باید شکوههای دل را به جبرئیل گفت. [با وفات تو] خبرهای آسمانی قطع شد. آه ای پدر! دیگر برای همیشه از طرف خدا وحی فرو فرستاده نمیشود.»[8]
از انس بن مالک نقل شده است که حضرت زهرا3 پس از وفات پیامبر6، با غم و اندوه میگریست و میفرمود:[9] آه ای پدر که دعوت پروردگار را لبیک گفتی! آه ای پدر که بهشت فردوس جایگاه توست! و آه ای پدر! [پس از تو] با جبرئیل درد دل میکنیم. و گاه این اشعار را میخواند:
«هر کس بمیرد، یادش کم میگردد، به جز پدرم رسول الله که هر روز یاد او فزونی میگیرد.
بیندیش هنگامی که غم و اندوه در جانت فراوان میگردد، آیا رسول خدا6 زنده است یا خاک قبر، او را از یادها برده است.» [10]
بعد از وفات رسول خدا6 حضرت فاطمه3 به یاد دوران با شکوه و پر عظمت اسلام و نبوت افتاد و فرمود: «به راستی دوست دارم و مشتاقم که صدای اذان [بلال] مؤذن پدرم را ـ که درود خدا بر او و اهلبیت او باد! ـ بشنوم.»[11]
وقتی این خبر به بلال رسید، با اینکه از اذان گفتن اعتصاب کرده بود، آماده شد و اهل مدینه یک بار دیگر صدای دلنشین اذان بلال را شنیدند.
شهر در شادی و سرور غرق شد تا آنکه گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله»؛ ناگاه به بلال خبر رسید که اذان را رها کن که فاطمه زهرا3 بر اثر شنیدن نام پیامبر6 بیهوش و نقش بر زمین شده است.
حضرت زهرا3 روزی در جمع کودکان خویش با نگاهی به آنها به یاد پدر مهربان خویش و محبتهای او نسبت به فرزندانش افتاد و این گونه غم دل خود را اظهار کرد و خطاب به حسنین8 فرمود: «کجاست پدر [مهربان] شما دو نفر (حسنین) که شما را عزیز و گرامی میداشت و همواره شما را بر دوش خود میبرد، کجاست پدر شما که مهربانترین مردم نسبت به شما بود که شما را رها نمیکرد تا بر روی زمین راه بروید؟ دیگر هرگز او را نمیبینم که این درب منزل را باز کند و شما را بر دوش خود گیرد؛ همان رفتاری که همواره نسبت به شما انجام میداد.»[12]
- ج. شکوههای حضرت زهرا3
زهرا3 نه تنها در سوگ پدر و از دست دادن پیغمبر6 خویش ناله میزد، که از دردها و انحرافات و مصیبتهایی که بر اسلام و وصی پیامبر6، علی7 وارد شده بود و اهانتهایی که نسبت به او روا داشته بودند، شکوه میکرد. و کنار قبر پیغمبر6 و یا احد و بیت الاحزان ناله سر میداد. در اینجا به نمونههایی اشاره میشود:
ورقهٔ بن عبد الله ازدی از فضه خادمه نقل میکند؛ که روزی فاطمه3 با بیتابی از منزل بیرون آمد، در حالی که از گریه و درد، حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آن گاه که جایگاه اذان و محراب را [که دیگری غصب کرده بود] مشاهده کرد، فریادی بر آورد و بیهوش نقش بر زمین شد. زنان مدینه که وضع را چنان دیدند، به سوی او دویدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد. سپس در حالی که به قبر پدر خیره شده بود، فرمود: «قوتم رفت و خویشتن داریام را از دست دادم. و دشمنم سرزنش کنندهام شد و حزن و اندوه درونی قاتلم گشت. پدر جان! یکه و تنها باقی مانده و در کار خویش حیران و سرگردانم. صدایم خفته و پشتم شکسته و زندگیام در هم ریخته و روزگارم تیره شده است.»[13]
آن گاه ادامه داد: «پدر جان! پس از تو برای وحشتم انیسی نمییابم و مانعی برای گریهام و یاوری برای ضعفم پیدا نمیکنم.» [14]
و سپس فرمود: «پدر جان! پس از تو اسباب [و روابط انسانها] دگرگون شد و درها به روی من بسته گردید. من بعد از تو از دنیا نفرت دارم و تا زمانی که نفسم بر آید، بر تو گریه خواهم کرد. و شوق من نسبت به تو و حزن من بعد از تو انجام و پایانی ندارد. فریاد ای پدر! و فریاد ای پروردگار [جهانیان]!» [15]
- ها
پس از فراوانی غمها و تهاجم قدرت طلبان بیپروا و سختی تحمل دوری پیامبر6، خطاب به پدر اظهار داشت: «دنیا به دیدار تو با رونق و بها بود و امروز در سوگواری تو انوار او بریده و گلهای او پژمرده شده است و خشک وتر آن حکایت از شبهای تاریک دارد.
ای پدر! همواره بر تو دریغ و افسوس میخورم تا روز ملاقات. ای پدر! از آن لحظه که جدایی پیش آمد، خواب در چشمم نمیآید.
ای پدر! کیست از این پس که حق بیوه زنان و مسکینان را رعایت کند و امت را تا قیامت هدایت فرماید؟
ای پدر! بعد از تو مستضعف شدیم. ای پدر! مردم از ما رو گردان شدند، در حالی که در حضور تو عظیم و عزیز بودیم، نه تضعیف شده.
کدام سرشک است که در فراق تو روان نمیشود؟ و کدام حزن و اندوه است که بعد از تو پیوسته نمیگردد؟ و کدام چشم است که پس از تو سرمه خواب میکشد؟ تو بهار دین خداوند بودی و نور پیغمبران. چرا کوهسارها فرو نمیریزند؟ و چه پیش آمده که دریاها نمیخشکند و چگونه است که زلزلهها زمین را فرو نمیبرند؟
ای پدر! در بلا و رنجی عظیم و مصیبتی شگرف افتادم و در زیر بار گران و هولناک ماندم. ای پدر! فرشتگان بر تو گریستند و افلاک در ایستادند و منبرت بعد از تو وحشتناک شد و محرابت بیمناجات تو معطل ماند و قبر تو به پوشیده داشتن تو خوشحال گشت و بهشت مشتاق نماز و دعای تو شد.»
- 7
حادثه غمبار رحلت پیامبر6 از یک سو، انزوای اسلام و زنده شدن قدرت طلبیها و ارزشهای جاهلی از سوی دیگر و تهاجم و تجاوز به حریم ولایت و تنهایی علی7 از سوی سوّم، کوهی از غمها و دردها را بر دوش زهرا3 قرار داده بود. که گاه مجبور میشد با نالههای جانسوز و دردآلود خطاب به پدر بگوید:[16] «پدر جان! [دریغ و آه] چه بسیار بزرگ است تاریکی و ظلمتی که در مجالسی پس از تو مشاهده میگردد. پس دریغ و افسوس بر [فقدان] تو، تا زمانی که هر چه زودتر نزد تو آیم.»[17]
«و [در عزای تو] اباالحسن7، امینی سوگوار است؛ پدر دو فرزندت حسن و حسین، برادر و امام برگزیده و دوست بیمانند تو؛ همو که از کودکی تربیتش کردی و سپس برادر خواندی؛ او که از بزرگترین دوستان و محبوبترین اصحاب در پیشگاه تو بود؛ او که در پذیرش اسلام از همه پیشی گرفت و یاور دین گشت و هجرت کرد.
ای بهترین انسانها! اکنون [بیا و بنگر که] او را اسیر گونه [به طرف بیعت تحمیلی] میکشند و میبرند، [پدر جان!] غم سوگواری [تو] ما را فرا گرفته و گریه [های مداوم] قصد جان ما دارد و بدی روزگار دامنگیرمان شده است.»
فاطمه زهرا3 وقتی که به اینجا میرسد، تحملش کم میشود و نالهاش بلند میشود که: «فریاد ای محمد! فریاد ای پدر! فریاد ای دوست! فریاد ای اباالقاسم! فریاد ای احمد! فریاد از کمی یاران! فریاد از ناله بسیار! فریاد از مشکلات فراوان! فریاد از مصیبت و اندوه زیاد! و فریاد از مصیبت جانکاه!» پس از این فریادها صیحهای زد و بیهوش بر زمین افتاد.
و گاه در ضمن اشعاری، شکوهها را بیان میفرمود، از جمله میفرمود:
«بگو به آن که در زیر طبقات زمین پنهان است: آیا صدای ناله و فریاد مرا میشنوی؟
من در سایه محمد6 در حمایت و حفاظت او به سر میبردم و از هیچ دشمنی و کینه ای نمیترسیدم و او جان من بود.
امروز در برابر فرومایگان خاضعم و باک دارم به من ستم شود که ظالم را با چادرم دفع میکنم.
اگر قُمری شب هنگام بر شاخهای بگرید، من صبحگاهان میگریم.
بعد از تو حزن و اندوه را مونس خود خواهم ساخت و اشک را اسلحه خود قرار خواهم داد.» [18]
شدم از بعد تو بییار، بابا |
|
دچار محنت بسیار، بابا |
چه گویم با تو من از تازیانه |
|
چه گویم از در و دیوار بابا |
ز جا برخیز و بین با سینه من |
|
چه کرده ضربت مسمار بابا |
کنم تا کی مکان در بیتالاحزان |
|
من دل خسته و افگار، بابا |
امسلمه میگوید: خدمت حضرت زهرا3 رسیدم و پرسیدم: ای دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح کردی؟ حالت چگونه است؟ فرمود:
«صبح کردم در میان حزن شدید و اندوه عظیم، در حالی که پیامبر6 از دست رفته و وصی او مظلوم واقع شده است.
سوگند به خدا! حشمت و عظمت آن کس دریده و نابود شد که بر خلاف حکم خدا در قرآن و سنت و سفارش پیامبر6 در تأویل [و تفسیر] قرآن، حق امامت او را غصب کردند و به دیگران سپردند.
این گونه برخوردهای خصمانه از کینهتوزیهای جنگ بدر و خونخواهی کشتگانشان در جنگ احد است که در درون قلب نفاق آمیز و اندیشه فتنه انگیزشان پنهان بوده است و تاکنون جرئت اظهار آن را نداشتند.»
تا در آن هنگام که حکومت الهی بازیچه دست قدرت طلبان گردید. آتش کینههای دیرینه شان زبانه کشید و باران مصیبتها بر ما فرو ریختند و رشتههای ایمان را دریدند و نسبت به وعدههای الهی در حفظ و پاسداری از رسالت [پیامبر6] و سرپرستی مؤمنان چه زشت عمل کردند.
افسوس که فریب دنیا را خوردند و در جهت انتقام گرفتن از پدران [مشرک و منافق] خود که در جنگهای اسلامی کشته شدند، اقدام کردند.» [19]
در ضمن حدیث پیش، از غصب امامت مطالبی بیان شد. از امام صادق7 نیز نقل شده است که فرمود: حضرت فاطمه3 از امّت ساکت و بیتفاوت و از ابوبکر و عمر، در پیش پروردگار خود، شکوهها مطرح میکرد، در حالی که اشکهای او جاری بود. از جمله فرمود: «خدایا! به سوی تو شکایت میکنیم به خاطر اندوه از دست دادن پیامبر6 و فرستاده و برگزیدهات و [به تو شکایت میکنیم] از ارتداد امّت پیامبر6 علیه ما و اینکه ما را از حقمان باز داشتند؛ همان حقی را که در کتاب نازل شده بر پیامبرت، برای ما قرار دادی.»[20]
راستی داغهای جانسوز و مصائب کمر شکنی بعد از وفات پدر بر دل و جان زهرا3 فرو ریخت، که هر یک به تنهایی میتوانست یک انسان مقاوم را از پا در آورد؛ اما زهرا3 همه آنها را تحمل کرد، تا آنجا که تحمل و صبر از پا در آمدند و آنچه را که سالها قبل پیامبر اسلام6 به اصحاب فرموده بود، پیش آمد.
آن حضرت به اصحاب خبر داد که: دخترم آن چنان در امواج بلاها و مصیبتها، غمناک و نگران میشود که دست به دعا بر داشته، از خدا آرزوی مرگ و شهادت میکند و میگوید: «پروردگارا! از زندگی خسته و روی گردان شدهام و از اهل دنیا، بلاها و مصیبتهای ناگوار دیدم. خدایا! مرا به پدرم [رسول خدا] ملحق کن و مرگ مرا زود برسان!»[21]
گل بر من و جوانی من گریه میکند |
|
بلبل به همزبانی من گریه میکند |
من گریه را نهان کنم اما علی مدام |
|
بر گریه نهانی من گریه میکند |
دیگر حسین را نتوانم به بر گرفت |
|
این گل به باغبانی من گریه میکند |
از درد شانه، شانه نشد موی زینبم |
|
زینب به ناتوانی من گریه میکند |
من پیر در بهار جوانی شدم که چون |
|
پیری بر این جوانی من گریه میکند |
- دعای فاطمه3 بعد رحلت پدر
فاطمیه، باید بیش از اینها تجلیل شود، زیرا سند مظلومیت شیعه است.
فاطمیه، فصل جدید غم است |
|
بر لب شیعه سرود ماتم است. |
فاطمیه، اعتقاد شیعه است |
|
حبّ زهرا در نهاد شیعه است. |
فاطمیه، حرمت حیدر شکست |
|
فاطمیه پهلوی کوثر شکست. |
در فاطمیه یک دنیا اندوه وجود دارد. عاشورا و شهادت امیرالمؤمنین7 جای خود، اما مصیبتهای فاطمه3 آغاز مصیبتهای شیعه است. اول شهیدی که در راه امامت و ولایت فدا شد، در این ایام بود.
نمیدانم فاطمه3 در این شبها چه حالتی داشت، اما نوشتهاند: (کالشّبه) به قدری لاغر شده بود مثل شبهی میماند در رختخواب.
دیگر فاطمه3 بعد از پدر «نَاحِلَةَ الْجِسْمِ، مُنْهَدَّةَ الرُّكْن، بَاكِيَةَ الْعَيْنِ، مُحْتَرِقَةَ الْقَلْب»[22] اشک چشمش خشک نشد، سوز قلبش آرام نگرفت و روز به روز لاغرتر میشد. اگر کسی پیش او میرفت میدید که امروزش با دیروزش به کلی فرق کرده است.
بعضی از زنها میآمدند سؤال میکردند: خانم! بیماری شما چیست؟ که این قدر بدنتان نحیف شده و شما را از پا درآورده است؟ میفرمود: بیماری من تنها بیماری جسمی نیست، من از ظلمی که به حق علی7 روا داشته شده است میسوزم. فقدان پدر و ظلم به علی7 ؛[23] جسمم را نحیف و مانند شَبَه ساخته است.
سنگ صبورش قبر پیغمبر6 بود. بلند میشد، آرام میآمد کنار قبر رسول الله6 و با خودش نجوا میکرد: یا رسول الله! «بَقِیتُ بَعدَک وَالِهَةً وَحِیدَةً وَ حَیْرَانَةً فَرِیدَة» بابا، به خدا بعد از تو تنها شدم. مردم از ما اعراض کردهاند. بابا! دیگر جواب سلام علی7 را هم نمیدهند. خانهای را که شش ماه بر در آن خانه میآمدی و میگفتی: «السّلام علیکم یا اهلالبیت»، و آیۀ تطهیر را میخواندی، بلند شو ببین با آن چه کردهاند.
بنگر به جانب کاشانهی زهرا |
|
بنگر به در سوختهی خانهی زهرا |
ماندم به میان در و دیوار ز کینه |
|
تا محسن من سقط شد، ای ماه مدینه |
به دل خستهی زهرا نظری کن |
|
بر پهلوی بشکستهی زهرا نظری کن |
بعد از تو پدر رفت ز کف عزت زهرا |
|
جز مرگ نباشد پس از این حسرت زهرا |
بابا، یک خواهش از تو دارم. دعا کن فاطمه پیش تو بیاید و به تو ملحق گردد؛ «یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً».[24] (آخوند ملا علی همدانی و ختم صلوات)
[1] . بحارالأنوار، ج43، ص176.
[2] . منبع: حکمتهای فاطمی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از حضرت فاطمه3)، جواد محدثی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم (1390).
[3] . اصول مداحی، ناصری نژاد، ج2، ص47.
[4] . «تَقْرَأُ عَلَیْکَ ابْنَتُکَ السَّلَامَ وَ تَقُولُ اجْعَلْ هَذَا فِی سَبِیلِ اللهِ».
[5] . «قُولِی یَا أَبَتِ فَإِنَّهَا أَحْیَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَی لِلرَّب».
[6] . «یَا رَسُولَ اللهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِی وَ أَحْرَقْتَ کَبِدِی لِبُکَائِکَ یَا سَیِّدَ النَّبِیِّینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الآْخِرِینَ وَ یَا أَمِینَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ یَا حَبِیبَهُ وَ نَبِیَّهُ مَنْ لِوُلْدِی بَعْدَکَ وَ لِذُلٍّ یَنْزِلُ بِی بَعْدَکَ مَنْ لِعَلِیٍّ أَخِیکَ وَ نَاصِرِ الدِّینِ مَنْ لِوَحْیِ اللهِ وَ أَمْرِهِ».
[7] . «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ انْقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ السَّمَاءِ».
[8] . «یَا أَبَتَاهْ إِلَی جَبْرَئِیلَ نَنْعَاهُ، اِنْقَطَعَتْ عَنَّا اَخْبَارُ السَّمَاءِ، یَا اَبَتَاهْ لَا یَنْزِلُ الْوَحْیُ اِلَیْنَا مِنْ عِنْدِ اللهِ اَبَدا».
[9] . «یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ، یَا اَبَتَاهْ مَنْ جَنَّةُ الْفِرْدَوسِ مَأْوَاهُ، یَا اَبَتَاهْ اِلَی جَبْرَئِیلَ نَنْعَاهُ».
[10] .
«إِذَا مَاتَ یَوْماً مَیِّتٌ قَلَّ ذِکْرُهُ |
|
وَ ذِکْرُ أَبِی مُذْ مَاتَ وَ اللهِ أَزْیَد |
تَاَمَّلْ اِذَا الْاَحْزَانُ فِیکَ تَکَاثَرَتْ |
|
اَعَاشَ رَسُولُ اللهِ اَمْ ضَمَّهُ الْقَبْرُ؛ |
[11] . «اِنِّی اَشْتَهِی اَنْ اَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ اَبِی6 بِالْاذَانِ».
[12] . «أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَیْکُمَا فَلَا یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَی الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا یَحْمِلُکُمَا عَلَی عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا».
[13] . «رُفِعَتْ قُوَّتِی وَ خَانَنِی جِلْدِی وَ شَمَتَ بِی عَدُوِّی وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی یَا أَبَتَاهْ بَقِیتُ وَالِهَةً وَحِیدَةً وَ حَیْرَانَةً فَرِیدَةً فَقَدِ انْخَمَدَ صَوْتِی وَ انْقَطَعَ ظَهْرِی وَ تَنَغَّصَ عَیْشِی وَ تَکَدَّرَ دَهْرِی».
[14] . «فَمَا أَجِدُ یَا أَبَتَاهْ بَعْدَکَ أَنِیساً لِوَحْشَتِی وَ لَا رَادّاً لِدَمْعَتِی وَ لَا مُعِیناً لِضَعْفِی».
[15] . «اِنْقَلَبَتْ بَعْدَکَ یَا أَبَتَاهْ الْأَسْبَابُ وَ تَغَلَّقَتْ دُونِیَ الْأَبْوَابُ فَأَنَا لِلدُّنْیَا بَعْدَکَ قَالِیَةٌ وَ عَلَیْکَ مَا تَرَدَّدَتْ أَنْفَاسِی بَاکِیَةٌ لَا یَنْفَدُ شَوْقِی إِلَیْکَ وَ لَا حُزْنِی عَلَیْکَ ثُمَّ نَادَتْ یَا أَبَتَاهْ وَا لُبَّاهْ».
[16] . «یَا اَبَتَاهُ مَا اَعْظَمَ ظُلْمَةَ مَجَالِسِکَ فَوَا اَسَفَاهْ عَلَیْکَ اِلَی اَنْ اُقْدِمَ عَاجِلاً عَلَیْکَ».
[17] . «وَ اُثْکِلَ اَبُو الْحَسَنِ الْمُؤْتَمَنُ اَبُو وَلَدَیْکَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ اَخُوکَ وَ وَلِیُّکَ وَ حَبِیبُکَ وَ مَنْ رَبَّیْتَهُ صَغِیرا وَ واخَیْتَهُ کَبِیرا وَ اَحْلَی اَحْبَابِکَ وَ اَصْحَابِکَ اِلَیْکَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ سَابِقا وَ مُهَاجِرا وَ نَاصِرا وَ اَوَّلُهُمْ سَابِقا اِلَی الْاسْلَامِ وَ مُهَاجِرَةً اِلَیْکَ یَا خَیْرَ الْاَنَامِ فَهَا هُوَ یُسَاقُ فِی الْاَسْرِ کَمَا یُسَاقُ الْبَعِیرُ وَ الثَّکْلُ شَامِلُنَا وَ الْبُکَاءُ قَاتِلُنَا وَ الْاَسَی لَا زِمُنَا».
[18] .
قُلْ لِلْمَغَیَّبِ تَحْتَ اَطْبَاقِ الثَّریَ |
|
اِنْ کُنْتَ تَسْمَعَ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیا |
قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمیً بِظِلِّ مُحَمَّدٍ |
|
لَا اَخْشَی مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَالِیَا |
فَالْیَوْمَ اَخْشَعُ لِلذَّلِیلِ وَ اتَّقِی |
|
ضَیْمِی وَ ادْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا |
فَاِذَا بَکَتْ قُمْرِ یَةً فِی لَیْلِهَا |
|
شَجْنا عَلَی غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا |
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسی |
|
وَ لَأَ جْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وَ شَاحِیَا |
[19] . «اَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرْبٍ فُقِدَ النَّبِیُّ وَ ظُلِمَ الْوَصِیُّ هُتِکَ وَ اللهِ حِجَابُهُ مَنْ اَصْبَحَتْ اِمَامَتُهِ مُقْبَضَةً عَلَی غَیْرِ مَا شَرَعَ اللَّـهُ فِی التَّنْزیلِ وَ سَنَّهَا النَّبِیُ فِی التَّأْوِیلِ وَ لَکِنَّهَا اَحْقَادٌ بَدْرِیَةٌ وَ تِرَاتٌ اُحُدِیَّةٌ کَانَتْ عَلَیْهَا قُلُوبُ النِّفَاقِ مُکْتَمِنَةً لِاِمْکَانِ الْوُشَاةِ فَلَّمَا اسْتُهْدِفَ الْاَمْرُ اَرْسَلَتْ عَلَیْنَا شآبیبَ آثَارِ مِنْ مَخِیلَةِ الشِقَاقِ فَیَقْطَعُ وَتَرَ الْاِیمَانِ مِنْ قَسِیِّ صُدُورِهَا وَ لَبِئْسَ عَلَی مَا وَعَدَ اللَّـهُ مِنْ حِفْظِ الرِّسَالَةِ وَ کَفَالَةِ الْمُؤْمِنِینَ اَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ الدُّنْیَا بَعْدَ اسْتِنْصَارٍ مِمَّنْ فَتَکَ بِآبَائِهِمْ فِی مَوَاطِنِ الْکَرْبِ وَ مَنَازِلِ الشَّهَادَاتِ».
[20] . «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ نَشْکُو فَقْدَ نَبِیِّکَ وَ رَسُولِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ ارْتِدَادَ أُمَّتِهِ عَلَیْنَا وَ مَنْعَهُمْ إِیَّانَا حَقَّنَا الَّذِی جَعَلْتَهُ لَنَا فِی کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ عَلَی نَبِیِّکَ الْمُرْسَلِ».
[21] . «یَا رَبِّ إِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْیَا فَأَلْحِقْنِی بِأَبِی... یَا اِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعا».
[22] . بحارالانوار، ج43، ص181 ؛ مناقب، ج3، ص362.
[23] . بحارالانوار، ج43، ص156؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص205 ـ 49.
[24] . روضههای استاد رفیعی، ص18.