borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد سوم»
مصیبت عظیم و جانکاه رحلت پیامبرﹷ

زمانی که پیامبر خدا6 از دنیا رفت، کوچک و بزرگ گریه و شیون داشتند، ولی این مصیبت بر نزدیکان و اصحاب و دوستان و خویشان آن حضرت، بس شدید و تأثّرآور بود. در آن روز همه گریه میکردند، ولی کسی از اهل زمین نمیتواند گریهکنندهای نالانتر از فاطمه زهرا3 پیدا کند...

امیرالمؤمنین7 در خطبه 235 نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللهِ لَقَدِ انْقَطَعَ‏ بِمَوْتِكَ‏ مَا لَمْ‏ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاكَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيكَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَكَ وَ لَكِنَّهُ مَا لَا يُمْلَكُ رَدُّهُ وَ لَا يُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِك‏».

  • ترجمه:

پدر و مادرم فدايت باد؛ با مرگ تو چيزي قطع شد که با مرگ ديگري قطع نگشت و آن، نبوت و اخبار و آگاهي از آسمان بود.

ولی مصیبت تو این اثر را داشت، که تسلی دهنده در برابر مصائب غیر توست (و با توجّه به این، مصائب دیگر در نظرم کوچک و کم‌اهمیّت است اضافه بر این) مصیبت تو آن‌قدر گسترده است که عموم مردم در آن عزا دارند. اگر تو ما را به صبر و شکیبایی امر نفرموده بودی و از جزع و بی‌تابی نهی نمی‌کردی، آن‌قدر بر تو گریه می‌کردیم که اشک‌هایمان تمام شود. و این درد جانکاه همیشه برایمان باقی بود و حزن و اندوهمان دائمی، و همه اینها در مصیبت تو کم بود؛ امّا چه می‌توان کرد، چون مرگ چیزی است که نمی‌توان آن را بازگرداند و قدرت بر دفع آن نیست. پدر و مادرم فدایت باد، ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و ما را همیشه به خاطر داشته باش.

  • شرح و تفسیر

امام7 پیکر پاک پیغمبر اکرم6 را مخاطب ساخته و چنین می‌گوید: «پدر و مادرم فدایت باد ای رسول خدا، با مرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگری قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن (از سوی خدا) و اخبار آسمان بود»؛[1]

جمله «بأبي أنت و أمّی» که از جمله‌های رائج در میان عرب به هنگام اظهار علاقه به کسی است، اشاره به این است که عزیزترین عزیزانم، پدر و مادر من هستند که آنها را فدای تو می‌کنم. ممکن است به هنگام گفتن این سخن، پدر و مادر گوینده در حیات نباشند، همان‌گونه که در خطبه مورد بحث چنین است؛ ولی ضرری به مفهوم سخن نمی‌رساند، زیرا این جمله جنبه کنایی دارد و اشاره به این است که مخاطب، آن‌قدر عزیز است که انسان عزیزترین بستگان خود را فدای او می‌کند.

در بعضی از روایات آمده است: که اگر پدر و مادر انسان زنده باشند و اهل ایمان، گفتن این سخن اهانتی به آنها می‌گردد و سب عقوق می‌شود.[2]

ولی ظاهراً این حدیث ناظر به مواردی است که مخاطب مانند پیغمبر6 و امام نباشد، زیرا چنین تعبیری در برابر آن بزرگواران نه تنها اهانت نیست، بلکه مایه افتخار است.

به همین دلیل این تعبیر در بسیاری از زیارت‌نامه‌ها، دیده می‌شود، در حالی که بسیاری از زیارت‌کنندگان، پدران و مادرانشان زنده و اهل ایمانند.

تعبیر به «نبوت» و «انباء» و «اخبارالسماء» سه مفهوم متفاوت دارد: «نبوّت».

اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملی پیغمبر6 را در ابلاغ وحی آسمانی بیان می‌کند و «اخبار السّماء» ناظر به خبرهایی است که مربوط به مسائل شریعت نبوده، مانند خبرهای غیبی و پیش‌بینی‌های حوادث آینده و ملاحم.

به هر حال جمله‌های بالا به صراحت، خبر از خاتمیّت پیغمبر اکرم6 می‌دهد و دلیل روشنی بر این است که بعد از آن حضرت، فرشته وحی هرگز نازل نخواهد شد و این موهبت عظیم که در سایه وجود پیغمبر6، نصیب جهانیان بود، با رحلت او برداشته شد و ناراحتی شدید امیرمؤمنان علی7 نیز به همین جهت است.

سپس به دو نکته دیگر اشاره می‌کند و می‌فرماید: «ولی مصیبت تو این اثر را داشت که تسلی دهنده در برابر مصائب غیر توست (و با توجّه به اینکه مصائب دیگر کوچک و کم اهمیّت است اضافه بر این) مصیبت تو آن‌قدر گسترده است که عموم مردم در آن به طور یکسان عزا دارند»؛[3]

چگونه ممکن است مصیبت پیغمبر6 عمومیّت نداشته باشد، در حالی که او «رحمة للعالمین»، و سبب نجات جامعه بشری از چنگال انواع انحرافات بود. او به همه انسان‌ها تعلق داشت و همه را تحت توجه و عنایت قرار می‌داد، بنابراین همه باید بر مرگ آن حضرت اشک بریزند.

از سویی دیگر، هر قدر عزیز از دست رفته بزرگ‌تر و آثارش گسترده‌تر باشد، به همان نسبت مصیبت فقدانش عظیم‌تر است و چون پیغمبر اکرم6 برترین انسان، با خدماتی گسترده و بی‌نظیر بود، مصیبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بیان دیگر، مصائب دیگر در برابر مصیبت فقدان او کوچک است.

به همین دلیل امام7 هنگامی که گرفتار مصیبت جانکاه همسرش زهرای مرضیه3 شد، به همین مطلب اشاره فرمود و خطاب به پیغمبر اکرم6 عرضه داشت: «گرچه پیمانه صبرم از فراق دختر برگزیده‌ات لبریز شده؛ ولی مصیبت مرگ و رحلت تو به قدری بزرگ بود که دیگر مصیبت‌ها را در برابر من کوچک می‌کند»؛[4]

در حدیثی از امام باقر7 می‌خوانیم که به یکی از یارانش چنین فرمود: هرگاه مصیبتی در جان یا مال یا فرزندت به تو برسد، مصیبت رسول الله6 را یاد کن، زیرا مردم هرگز به مصیبتی مانند مصیبت آن حضرت گرفتار نشدند».[5]

سپس امام7 در ادامه این سخن به نکته دیگری اشاره کرده، عرضه می‌دارد:

«اگر تو ما را به صبر و شکیبایی امر نفرموده بودی و از جزع و بی‌تابی نهی نمی‌کردی، آنقدر بر تو گریه می‌کردیم که اشک‌هایمان تمام شود». و این درد جانکاه همیشه برایمان باقی بود و حزن و اندوهمان دائمی، و تازه همه اینها در مصیبت تو کم بود»؛[6]

با توجه به اینکه (شؤون) جمع شأن، در اینجا به معنای غده‌های اشک‌زاست، منظور امام این است که اگر ما را از گریه و جزع نهی نکرده بودی، چنان اشک می‌ریختیم که منابع اشکی ما تمام شود؛ ولی ما صبر و شکیبایی را از تو آموختیم.

آن روز که فرزندت ابراهیم از دنیا چشم پوشید، اشک می‌ریختى ولى بی‌تابى و جزع نداشتى، در مصیبت عظیم عمویت حمزه نیز همین گونه رفتار کردى، پس ما شکیبایى را از تو آموختیم.[7]

امام در ادامه می‌افزاید: «امّا چه می‌توان کرد، چون مرگ چیزى است که نمی‌توان آن را باز گرداند و قدرت بر دفع آن نیست».[8]

بنابراین گریستن و بى تابى مشکلى را حل نمی‌کند، باید صبر داشت و به رضاى خدا راضى بود. و به گفته سعدى:

 

خبر دارى اى استخوانى قفس

 

که جان تو مرغى است نامش نفس

چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید

 

دگر ره، نگردد به دام تو صید

در پایان، بار دیگر در مقام ابراز عشق و علاقه به پیغمبر اکرم6 بر آمده، عرضه می‌دارد: «پدر و مادرم فدایت باد! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و همیشه ما را به خاطر داشته باش»؛[9]

مفهوم این تعبیر آن است که روح پاک تو به ملکوت اعلى می‌رود و در جوار قرب خدا قرار می‌گیرد. در آنجا براى ما دعا کن و حل مشکلات ما را از خدایت بخواه، به گونه‌اى که همیشه در خاطر عاطر تو باشیم.

  • نکته‌ها:

از کلام بالا و روایات دیگر استفاده می‌شود که گریستن در مصائب عزیزان ممنوع نیست، و ممنوع تنها جزع و بى تابى و ناشکرى است. قلب انسان کانون عواطف است و این عواطف مخصوصاً هنگامى که شدید باشد، در همه وجود انسان اثر می‌گذارد. هنگامى که عزیزى از دست رود، قلب متلاطم می‌گردد و اشک جارى می‌شود، بغض گلوى انسان را می‌گیرد و زبان به اظهار اشتیاق به عزیز از دست رفته می‌پردازد. اینها هیچ کدام ممنوع نیست، بلکه ممدوح است، به شرط اینکه آمیخته با شکیبایى و صبر باشد. این که انسان بى تابى کند، سر به دیوار بکوبد، لطمه بر صورت زند، یا سخنان ناروا بگوید، این جایز نیست.

در حدیثى می‌خوانیم: «هنگامى که خبر وفات جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه (در جنگ موته) به پیغمبر6 رسید، هنگامى که وارد خانه می‌شد شدیداً براى آنها گریه می‌کرد و می‌گفت: آنها براى من سخن می‌گفتند و با آنها انس می‌گرفتم، هر دو با هم رفتند».[10]

نیز در داستان جنگ احد می‌خوانیم: «هنگامى که پیغمبر6 به مدینه بازگشت، از هر خانه‌اى صداى گریه و زارى براى شهیدى به گوش آن حضرت رسید که بازماندگان بر شهیدانشان می‌گریستند جز خانه عمویش حمزه، پیغمبر6 بسیار ناراحت شد و گفت: ولى حمزه گریه کنندگانى ندارد. اهل مدینه که از این سخن باخبر شدند قسم یاد کردند که هرگز بر عزیز از دست رفته‌اى گریه نکنند، مگر اینکه نخست براى حمزه نوحه گرى کنند و بگریند» و این سنّت همچنان تا امروز (زمانى که امام باقر7 این حدیث را بیان می‌فرمود) ادامه دارد.[11]

روایات بسیارى نیز در باره نهى از جزع و بى تابى از معصومان: نقل شده است، از جمله امیر مؤمنان على7 می‌فرماید: «اگر صبر و شکیبایى (در مصائب) پیشه کنى، آنچه مقدّر است به هر حال واقع می‌شود و تو (در پیشگاه خدا) مأجور هستى و اگر جزع و بی‌تابى کنى، مقدّرات به هر حال صورت می‌گیرد؛ ولى تو گنهکار خواهى بود».[12]

نباید فراموش کرد جزع و بى تابى، افزون بر اینکه نوعى ناسپاسى در پیشگاه خداست، آثار بسیار مخربى روى اعصاب انسان دارد و گاه او را تا سرحد جنون پیش می‌برد.

  • 6

در اینکه پیغمبر اکرم6 در چه روزى چشم از جهان بربست، اختلافى نیست. همه اتفاق نظر دارند که روز دوشنبه بود و مشهور میان پیروان اهل‌بیت: این است که دفن آن حضرت سه روز بعد انجام یافت.

گرچه از روایات استفاده می‌شود که تعجیل در دفن میّت مستحب است؛ ولى هنگامى که شخص از دست رفته؛ کسى مانند پیغمبر اکرم6 باشد و مردم بخواهند گروه گروه بر او نماز بخوانند و اداى احترام نسبت به او بنمایند، مسئله شکل دیگرى به خود می‌گیرد.

از روایات نیز استفاده می‌شود؛ مردم ده نفر ده نفر وارد حجره پیامبر6 شدند و بر آن حضرت نماز گزاردند و سپس در همانجا بدن پیغمبر اکرم6 به خاک سپرده شد، زیرا بعد از آنکه هرکسى در باره محل دفن پیامبر6 اظهار نظرى کرد، بعضى مکه را پیشنهاد کردند و عده‌اى مدینه را (در بقیع یا در صحن مسجد رسول الله) امیرمؤمنان علی7 فرمود: «خداوند هیچ پیغمبرى را قبض روح نمی‌کند، مگر در پاک‌ترین نقاط روى زمین، بنابراین سزاوار است. در همان محلى که روح آن حضرت قبض شده دفن شود. هنگامى که مردم این سخن را شنیدند متفقا رأى آن حضرت را پذیرفتند و بدن پاک پیامبر6 در همانجا به خاک سپرده شد».[13]

در اینکه قبل از پوشاندن قبر چه کسى وارد قبر شد، همچنین نقل شده است: على7 و فضل بن عباس و دو نفر دیگر وارد شدند.[14]

به هر حال شک نیست که تجهیز پیغمبر اکرم6 اعم از غسل و تکفین و نماز و تدفین، عمدتاً به وسیله على7 صورت گرفت، در حالی که دیگران در سقیفه بنى ساعده مشغول گفت و گو و چانه زدن در امر خلافت بودند و حتى مطابق بعضى از نقلها، تعزیه‌گردان‌هاى سقیفه موفق به نماز بر پیامبر6 هم نشدند.[15]

 


[1] . «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللهِ لَقَدِ انْقَطَعَ‏ بِمَوْتِكَ‏ مَا لَمْ‏ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ».

[2] . وسائل الشیعه، ج2، ص653، ح1.

[3] . «خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاكَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيكَ سَوَاءً» ؛ «مسلیا» به معنای تسلیت دهنده است از ریشه «سلو» بر وزن «سرو» به معنای آرامش بعد از ناراحتی گرفته شده.

[4] . «قَلَّ يَا رَسُولَ اللهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ‏ صَبْرِي‏ وَ رَقَ‏ عَنْهَا تَجَلُّدِي إِلَّا أَنَّ لِي فِي التَّأَسِّي بِعِظَمِ فُرْقَتِكِ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكِ مَوْضِعَ تَعَزٍّ». نهج‌البلاغه، خطبه202.

[5] . «إِنْ‏ أُصِبْتَ‏ بِمُصِيبَةٍ فِي‏ نَفْسِكَ‏ أَوْ فِي مَالِكَ أَوْ فِي وُلْدِكَ فَاذْكُرْ مُصَابَكَ بِرَسُولِ اللهِ6 فَإِنَّ الْخَلَائِقَ لَمْ يُصَابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ» ؛ کافی، ج3، ص220، ح2.

[6] . «وَ لَوْ لَا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَكَ» ؛ «انفدنا» از ریشه «نفاد» به معنای تمام شدن چیزی است و «انفاد» مصدر باب افعال به معنای تمام کردن است.

[7] . واژه (مماطل) به معناى بدهکارى است که اداى دین خود را به تأخیر می‌اندازد و «داء المماطل» به بیمارى لاعلاج گفته می‌شود و شباهت به چنان بدهکارى دارد.

(کمد) به معناى اندوه درونى است و (محالف) کسى است که با انسان پیمان بسته و بر سر پیمان خویش است، بنابراین «کمد محالف» اشاره به اندوه درونى پایدار است.

ضمیر تثنیه در (قَلاّ لک) اشاره به همان داء و کمد است؛ یعنى درد مصیبت تو و اندوه پایدار آن باز هم در برابر عظمت این مصیبت ناچیز است..

[8] . «وَ لَکِنَّهُ مَا لاَ یُمْلَکُ رَدُّهُ، وَ لاَ یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ!».

[9] . «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی! اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ» ؛ «بال» به معنای خاطر و قلب و حال است.

[10] . من لایحضره الفقیه، ج1، ص177، ح527.

[11] . من لایحضره الفقیه، ج1، ص183، ح553.

[12] . «إنَّکَ إنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقادیرُ وَ أنْتَ مَأجُورٌ وَ إنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقادیرُ وَ أنْتَ مَعْذورٌ»؛ مستدرک، ج2، ص431، ح40 .

[13] . «إنَّ اللهَ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیّاً إلاّ فی أطْهَرِ الْبِقاعِ فَیَنْبَغی أنْ یُدْفَنَ فِی الْبُقْعَةِ الَّتی قُبِضَ فیها فَاتَّفَقَتِ الْجَماعَةُ عَلى قَوْلِهِ7 وَ دُفِنَ فی حُجْرَتِهِ»؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص2ـ3 .

[14] . بحارالانوار، ج22، ص525.

[15] . براى آگاهى بیشتر در مسائل بالا، به کتاب بحارالانوار جلد 22 صفحه 504 به بعد مراجعه کنید.

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: