borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد سوم»
مقایسه جهاد پیامبر اکرمﹷ با سایر پیامبران الهی

اسلام دینی است که یکی از دستورهای اصیل آن جهاد است. جهاد یعنی سربازی، یعنی جنگ. غیر مسلمانها مخصوصا مسیحی‌‌ها، چه آنها که پیرو مذهبی از مذاهب قدیم هستند و چه آنها که مرامشان اسماً مذهب است و در واقع یک باند سیاسی هستند گاهی به اسلام عیب می‌گیرند که اسلام دستور جهاد داده است، در دین نباید جهاد باشد، دین فقط باید مردم را دعوت کند، هر کس پذیرفت، پذیرفت و هر کس نپذیرفت، نپذیرفت.

این اشکال یک جواب بسیار روشن و واضحی دارد. اگر دینی مثل دین مسیح باشد، مطلب از همین قرار است که می‌گویند. مثل یک فیلسوفی که کارش فقط این است، که یک مکتبی آورده، می‌خواهد به مردم یاد بدهد، یا مثل یک نصیحت کننده که فقط می‌خواهد به مردم اندرز بدهد.[1] اما آن دینی که به پند و اندرز قناعت نکرده است بلکه بر سراسر زندگی بشر چنگ انداخته و آمده اجتماع بسازد، دینی که تشکیل دولت، جزء دستوراتش است، آیا می‌تواند دستور جهاد نداشته باشد؟ یک دینی در دنیا اعلام کند؛ که من می‌خواهم دولت تشکیل بدهم و تعلیمات من مکتبی است که یکی از شؤون آن این است که زندگی اجتماعی در جمیع شؤونش باید بر اساس این مکتب باشد و می‌خواهد، مسلمین را به صورت یک واحد اجتماعی مستقل در بیاورد؛ آیا این دین می‌تواند دولت داشته باشد، ولی ارتش و سرباز نداشته باشد، دستور جهاد و دفاع نداشته باشد؟! اگر شما در همه دنیا یک دولت پیدا کردید که ارتش نداشته باشد، آن وقت بگویید چرا اسلام دستور تشکیل ارتش می‌دهد.

اسلام را نباید با ادیانی که همه محتواشان چهار تا کلمه اندرز است مقایسه کرد. اسلام خودش را در مقابل همه بدبختی‌های اجتماع مسؤول می‌داند، اما فلان اندرزگو خودش را مسؤول نمی‌داند. منتها هدف تشکیل دولت اسلامی چیست؟ هدف تشکیل ارتش در اسلام چیست؟ هدف جهاد در اسلام چیست؟ یکی هدفش زورگویی است که همه باید مطیع من باشید و یکی هدفش مبارزه با زورگویی است. همیشه در دنیا زور وجود دارد. یا باید در مقابل زور تسلیم بود، یا باید در مقابلش ایستاد.

آن‌کس که می‌گوید من جهاد ندارم، معنایش این است که در مقابل زورهای دنیا تسلیمم. البته حضرت مسیح7 مقامش برتر از این است که بعد از قول ایشان افزوده‌اند که؛ کار خدا را به خدا واگذار و کار قیصر را به قیصر. تقسیم کار کرده‌اند، یک منطقه را به قیصر اختصاص داده‌اند و یک منطقه را به خدا. آن منطقه که مال قیصر است به خدا مربوط نیست و آن منطقه که مال خداست به قیصر مربوط نیست. تا آنجا که قیصر کار دارد به خدا مربوط نیست. از آنجا که به قیصر مربوط نیست مال خدا. معلوم است که کارهای اساسی دست قیصر است، فقط چهار کلمه نماز خواندن و دعا کردن و شفا خواستن و غیره برای خدا باقی می‌ماند.

اما در اسلام چنین حرفی نیست، بلکه اسلام می‌گوید: هر چه کار بشر است، کار خدا و دین است. بنابراین چون همیشه در دنیا زور وجود دارد، یکی از دو راه را باید انتخاب کرد؛ یا باید گفت در مقابل زور باید تسلیم بود و یا باید گفت در مقابل زور باید ایستادگی کرد. بله، اگر جهاد بخواهد زورگویی در مقابل ضعفا باشد، قابل قبول نیست، اما زور در مقابل زور یکی از سنن خلقت است.

مبلغان مسیحی، جنگ‌های صدر اسلام را دستاویز قرار داده، عامل نشر و توسعه اسلام را زور و جبر معرفی می‌کنند. اگر در جوهر یک دعوت دینی، قدرت اقناع وجدانها وجود نداشته باشد، محال است که زور و جبر بتواند در مردم، ایمان و علاقه و شور و احساسات به وجود آورد.

آری، در صدر اسلام جنگ‌هایی صورت گرفت و اسلام به حکم اینکه دینی است اجتماعی و تنها مسؤولیت سعادت فردی بشر را بر عهده نگرفته است، بلکه مسئولیت سعادت جمعی بشر را نیز تعهد کرده است، به علاوه تفکیک سعادت فردی از سعادت جمعی، و اصل: «کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا وا بگذار» را نادرست می‌داند، قانون جهاد را جزء دین قرار داد و آن را عملی کرد، اما باید دید هدف اسلام از جهاد چیست و مسلمین صدر اول با چه طبقه‌ای جنگیدند؟ آن جنگ‌ها قدرت را از چه طبقه‌ای گرفت؟ و چه طبقه‌ای را آزاد کرد؟ گذشته از همه اینها، مجاهدین اسلام به چه مناطقی رفتند؟ و چه بسیار مناطق مسلمان‌نشین هستند که جنگ و جهادی در آنجا صورت نگرفته، و اکثر سرزمین‌های اسلامی و همچنین سرزمین‌هایی که مسلمین به صورت اقلیت در آنجا زندگی می‌کنند، پای سربازان اسلامی به آنجا نرسیده است. نشر و توسعه اسلام به طور طبیعی و عادی صورت گرفته است.

ایرانیان تدریجا، خصوصا در دوره افول سیادت سیاسی اعراب، اسلام را پذیرفتند و زردشتی گری در قرونی از اسلام شکست قطعی خورد، که ایران استقلال سیاسی خویش را بازیافته بود و هیچ نیرویی نمی‌توانست ایران را مجبور به ترک دین خود کند. مسئله مهم در نشر دعوت اسلامی که اسلام را از مسیحیت و مانویت و سایر دعوت‌‌هایی که انتشار وسیع یا سریع داشته‌اند ممتاز می‌کند، این است که عوامل تبلیغ اسلام، توده مردم بوده‌اند نه یک دستگاه طویل و عریض تبلیغاتی.

توده‌های مردم صرفا تحت تأثیر انگیزه‌های وجدانی، بدون آنکه بخواهند وظیفه‌ای را که از طرف یک سازمان روحانی یا غیر روحانی به آنها محول شده انجام دهند، به نشر و تبلیغ اسلام پرداخته‌اند. و این جهت است که ارزش فوق‌العاده‌ای به انتشار اسلام می‌دهد. در این جهت اسلام بی‌رقیب است.

مبلغان مسیحی می‌گویند: اسلام به زور شمشیر پس از رحلت حضرت محمد6 رشد بسیار سریعى داشته است. اما در عصر طلایى تمدن اسلامى، عناصر بسیارى غیر از جنگ نظامى وجود دارد. قدرت فرهنگى اسلام در شعر، معمارى، علم و ریاضیات به نحو شگفت انگیزى ظهور یافت و کشورهاى حوزه مدیترانه، آفریقاى شمالى، خاورمیانه و… را به کنترل در آورد.

بدین ترتیب، در زمان‌هاى گذشته رفتارى را که خدا الزام کرده بود، مجال بسیارى براى خلاقیت و رشد فراهم نمود. به طور مثال مونتگمری وات نویسنده کتاب «تاریخ اسلام کمبریج»؛ جهاد پیامبر اکرم6 را همان غارت‌های جاهلی می‌داند و با زیرکی تمام، جهاد اسلامی را که خداوند آن را وسیله‌ای برای گسترش توحید و صلح واقعی تصویر می‌کند، با سنت قتل و غارت‌های جاهلی پیوند داده و یکی می‌داند.

وی می‌نویسد: «غزوه و جمع آن مغازی، عادتی‌ترین پیشه مرد عرب چادر نشین، و در واقع نوعی ورزش محسوب می‌شد. در گذشته قبل از اسلام معمول‌ترین هدف این جنگ و گریزها، ربودن گوسفند و شتر گروه‌های معارض بود» وی سپس با اشاره به شماری از جنگ‌های صدر اسلام می‌نویسد: «بسیاری از صحرا گردان و شهر نشینان به دلایل سیاسی یا غیر دینی، همچون میل به جمع آوری غنایم به این دولت پیوستند» و ادامه می‌دهد: «او (محمّد6) طبیعتا خواهان آن بود که پیروانش با هم در صلح و صفا زندگی کنند، اما از آنجا که توان اعراب، بیشتر در جنگ‌های ضد دیگر قبایل صرف می‌شد، در نتیجه جایگزینی باید پیدا می‌شد تا این انرژی صرف آن گردد. این جایگزین از پیش در مفهوم جهاد یا جنگ مقدس نهفته بود، امری که اساسا شامل یک غزوه بود و شامل کسب غنایم نیز می‌شد».

و در جای دیگر به عنوان دستاورد محمد6 می‌نویسد: «به منظور جلوگیری از متلاشی شدن جامعه آن هم به سبب قدرت جنگ افروزانه آنها، پیامبر6 تفکر جهاد را مطرح کرد». بدین ترتیب مؤلف، غزوات اسلامی را یکسره ادامه قتل و غارت‌های جاهلی قبایل بر ضد یکدیگر، به تصویر می‌کشد که تنها نامی از جهاد مقدس روی آن آمده است.

می‌گویند: شمشیر، آرى شمشیر، اما شمشیر اسلام چه کرد؟ شمشیر اسلام قدرت‌هاى اهریمنى را در هم شکست، سایه شوم موبدها را کوتاه کرد، زنجیرها را از دست و پاى قریب صد و چهل میلیون انسان باز کرد و به توده محروم حریت و آزادى داد. شمشیر اسلام همواره بر فرق ستمگران، به سود ستمکشان فرود آمده و دست تطاول زورگویان را قطع کرده است. شمشیر اسلام همواره به نفع مظلومان و مستضعفان کشیده شده است: ﴿وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ﴾[2]؛ «چرا در راه خدا، و در راه مردان و زنان و کودکانى که به دست ستمگران تضعیف شده‌اند، پیکار نمى‌کنید؟! همان افراد ستمدیده‌اى که می‌گویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده! و از جانب خود، یار و یاورى براى ما تعیین فرما».

پیغمبر اکرم6 در نامه‌ای که به اهل کتاب نوشت، مخصوصا این آیه قرآن را گنجاند: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّـهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَيْئاً وَ لاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ﴾[3]؛ «بگو به این اهل کتاب (همین اهل کتابی که دستور جهاد با آنها آمده است) بیایید به سوی یک سخن که این سخن نسبتش میان ما و شما بالسویه است». یعنی نمی‌گویم سخنی که به سود ما و مربوط به ما است بپذیرید، می‌گوییم یک چیزی که به سود همه و مربوط به همه است بپذیرید. این آیه تصریح می‌کند که من اگر می‌جنگم، برای چیزی می‌جنگم که آن چیز نسبتش با همه افراد بشر علی السویه است.

جنگ در اسلام هیچ‌گاه به عنوان یک ارزش تلقى نمی‌شود، بلکه از این نظر که مایه ویرانى و اتلاف نفوس و نیروها و امکانات است، یک ضد ارزش محسوب می‌شود. به همین جهت در بعضى از آیات قرآن، در ردیف عذاب‌هاى الهى قرار گرفته، در سوره انعام آیه 65 می‌خوانیم ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْکُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ يَلْبِسَکُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾[4]؛ «بگو خداوند قادر است عذابى از طرف بالا همچون صاعقه یا از زیر پاى شما همچون زلزله بر شما بفرستد، یا شما را به صورت دسته‌هاى پراکنده قرار دهد، و طعم جنگ و خونریزى را به گروهى از شما، وسیله گروه دیگر بچشاند!». در اینجا جنگ چیزى در ردیف صاعقه و زلزله و بلاهاى زمینى و آسمانى شمرده شده است.

و به همین دلیل در اسلام تا آنجا که امکان دارد از جنگ پرهیز می‌شود. ولى آنجا که موجودیت امتى به خطر می‌افتد، یا اهداف والاى مقدسش در معرض سقوط قرار می‌گیرد، در اینجا جنگ یک ارزش می‌شود و عنوان جهاد فى سبیل الله به خود می‌گیرد. فلذا در اسلام انواعى از جهاد وجود دارد: جهاد ابتدائى آزادى بخش، جهاد دفاعى، جهاد براى خاموش کردن آتش فتنه و شرک و بت پرستى. جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروائى در زمین و کشور گشایى، و نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهیه بازارهاى فروش یا تملک منابع حیاتى کشورهاى دیگر، یا برترى بخشیدن نژادى بر نژاد دیگر است. هدف یکى از سه چیز است: خاموش کردن آتش فتنه‌ها و آشوب‌ها که سلب آزادى و امنیت از مردم می‌کند و همچنین محو آثار شرک و بت پرستى، و نیز مقابله با متجاوزان و ظالمان و دفاع در برابر آنان است.

بعضى از غرب زده‌ها اصرار دارند جهاد اسلامى را منحصرا در جهاد دفاعى خلاصه کنند، و با هر زحمتى که هست تمام غزوات پیغمبر اکرم6 و یا جنگ‌هاى بعد از آن حضرت را، در این راستا توجیه کنند، در حالى که نه دلیلى بر این مساله داریم و نه تمام غزوات رسول الله در این معنى خلاصه می‌شود.

دشمنان اسلام، مخصوصا ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض، با تحریف حقایق، سخنان زیادى بر ضد مساله جهاد اسلامى ایراد کرده‌اند و اسلام را متهم به خشونت و توسل به زور و شمشیر براى تحمیل عقیده ساخته‌‌اند. و به این قانون اسلامى، سخت هجوم برده‌اند.

به نظر می‌رسد وحشت آنها از پیشرفت اسلام در جهان، به خاطر معارف قوى، و برنامه‌هاى حساب شده، سبب شده است که از اسلام چهره دروغین وحشتناکى بسازند، تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند.

در میان جوامع انسانى و اقوام و ملل عالم، آنانى که همیشه در حال جهاد و مراقبت به سرمی‌برند، همواره زنده و پیروزند، و دیگرانى که به فکر خوش گذرانى و ادامه زندگى فردى هستند، دیر یا زود از بین رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت. و همین است که رسول گرامى اسلام6 می‌فرماید:[5] «آن کس که جهاد را ترک گوید، خدا بر اندام او لباس ذلت می‌پوشاند، و فقر و احتیاج بر زندگى، و تاریکى بر دین او سایه شوم می‌افکند، خداوند پیروان مرا، به وسیله سم ستورانى که به میدان جهاد پیش می‌روند و به وسیله پیکان‌هاى نیزه‌‌ها، عزت می‌بخشد». و به مناسبت دیگرى می‌فرماید: «جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به میراث بگذارید».[6]

 


[1] . یک ناصح مثل سعدی، اندرزگو است و اندرزگو از آن جهت که اندرزگو است فقط کارش اندرز دادن است. گفت: ما نصیحت به جای خود کردیم یا به جای خود گفتیم و رفتیم، هر که می‌خواهد، بشنود، هر که می‌خواهد نشنود. در مورد یک نصیحت کننده؛ کسی که تعهدش از حد نصیحت و اندرز و پند تجاوز نمی‌کند؛ مطلب همین است.

[2] . سوره نساء: آیه75.

[3] . سوره آل‌عمران: آیه64.

[4] . سوره انعام:‌ آیه64 .

[5] . «من ترک الجهاد البسه الله ذلا و فقرا فى معیشته و محقا فى دینه ان الله اعز امتى بسنابک خیلها و مراکز رماحها».

[6] . منابع:

مرتضی مطهری- قیام و انقلاب مهدی- ص80، 79 و 78.

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3- ص56-59 سطر 16تا21 مرتضی مطهری- مجموعه آثار- ج14 صص‏366- 320.

مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- ص366، مونتگمری.

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: