borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد سوم»
هوای نفس در قرآن و روایات

از جمله دشمنان انسان، هوای نفس است.

هوا عبارت است از امواجی که از جوشش غرایز حیوانی سر می‌کشد و فضای درون را تیره و تار می‌کند، و عوامل و وسایل درک و دریافت حقیقت را فلج می‌نماید.

هوا یعنی خواستن بی‌محاسبه، و همین است که اصالت‌ها و حقایق را از جلوی چشم و عقل و وجدان، دور می‌کند. این همان «می‌خواهم» است که به هیچ علت و دلیلی جز خود، تکیه ندارد و این یک سخن بی‌اساس است که در موقع سؤال از کسی که مطابق هوا عمل کرده به عنوان جواب بگوید: دلم خواست. کدام دل؟!

 

تو همی گویی مرا دل نیز هست

 

دل فراز عرش باشد نی به پست

اگر با این دشمن مبارزه نشود، و این عامل خطرناک از صحنه حیات دفع نشود، و این مرض علاج نگردد، به هوامحوری می‌انجامد، که تا سرحدّ معبودیّت «خدا را کنار زدن و خود به جای او نشستن» پیش می‌رود.

هواپرستی انسان را از استفاده کردن از آیات خدا بازمی‌دارد، و آدمی را برده و بنده شیطان می‌سازد، و از منافع هدایت محروم و دچار ضربه‌های ضلالت و غوایت می‌نماید.

هواپرستی انسان را از درجات عرشی و برکات معنوی و واقعیّت‌های ملکوتی، به درکات پستی و ماده‌پرستی و تنبلی و سستی سوق می‌دهد.

هواپرستی، صفات انسانی و ملکات الهی را از انسان سلب، و او را به حیوانی درنده و به تعبیر قرآن به سگ‌ هار، و سگی پارس‌کننده، مبدّل می‌کند.

قرآن درباره‌ی مردی که در بنی‌اسرائیل دچار هواپرستی شد می‌فرماید:

و سرگذشت کسی که آیات خود را به او عطا کردیم و او عملاً از آنان جدا شد، برای آنان بخوان؛ پس شیطان او را دنبال کرد [تا به دامش انداخت] و در نتیجه از گمراهان شد. و اگر می‌خواستیم [درجات و مقاماتش را] به وسیله آن آیات بالا می‌بردیم، ولی او به امور ناچیز مادی و لذّت‌های زودگذر دنیایی تمایل پیدا کرد و از هوای نفسش پیروی نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [که] اگر به او هجوم بری، زبان از کام بیرون می‌آورد، و اگر به حال خودش واگذاری [باز هم] زبان از کام بیرون می‌آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ پس این داستان را [برای مردم] حکایت کن، شاید [نسبت به امور خویش] بیندیشند.[1]

این آیه به روشنی اشاره به داستان کسی می‌کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهی گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته و عاقبت کارش به گمراهی و بدبختی کشیده شده است.

سرنوشت کسانی که حضرت زهرا3 در بدو خطبه به آنان اشاره کرد و فرمود: چقدر زشت است فرسودگی و سستی بعد از جدیّت و تلاش و تیزی![2] همین است.

تعبیر «انسلخ» که از مادّه «انسلاخ» و در اصل به معنی از پوست بیرون آمدن است، نشان می‌دهد که آیات و علوم الهی در آغاز چنان به او احاطه داشت، که همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از این پوست بیرون آمد و با یک چرخش تند مسیر خود را به کلی تغییر داد.

از تعبیر «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ» چنین استفاده می‌شود که در آغاز، شیطان تقریباً از او قطع امید کرده بود، چراکه او کاملاً در مسیر حق قرار داشت اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه‌گری پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد.

آیة بعد، این موضوع را چنین تکمیل می‌کند که: اگر می‌خواستیم می‌توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیله آن آیات و علوم مقام والا بدهیم. ولی مسلم است که نگاهداری اجباری افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار که سنت اختیار و آزادی اراده است سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسی نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه می‌کند:

ما او را به اختیارش واگذاردیم و او به جای این که با استفاده از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاتری بپیماید، به پستی گرایید و بر اثر پیروی از هوا و هوس مراحل سقوط را طی کرد.

«اخلد» از ماده اخلاد به معنی سکونت دائمی در یکجا اختیار کردن است، بنابراین «آَخْلَدَ إلَی الْارْضِ» یعنی برای همیشه به زمین چسبیده، که در این‌جا کنایه از جهان مادّه و زرق و برق و لذّات نامشروع زندگی مادی است.

سپس این شخص را تشبیه به سگی می‌کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده می‌گوید: او همانند سگ است که اگر به او حمله کنی دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذاری باز چنین است.

او بر اثر شدّت هواپرستی و چسبیدن به لذّات جهان مادّه، یک حالت عطش نامحدود و پایان‌ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستی می‌رود، نه به خاطر نیاز و احتیاج. بلکه به شکل بیمارگونه‌ای همچون سگ هار که بر اثر بیماری هاری حالت عطش کاذب به او دست می‌دهد، و در هیچ حال سیراب نمی‌شود.

این همان حالت دنیاپرستان و هواپرستان دون‌همّت است، که هرقدر بیندوزند، باز هم احساس نیاز می‌کنند.

سپس اضافه می‌کند که این مَثَل مخصوص به این شخص معیّن نیست، بلکه مثالی است برای همه جمعیّت‌هایی که آیات خدا را تکذیب کنند.

این داستان‌ها را برای آنها بازگو کن، شاید درباره آن بیندیشند و مسیر صحیحی را پیدا کنند.[3] قرآن مجید این‌گونه مردم را دارای قلبی غافل از واقعیت‌ها، برده شهوات و تبهکار می‌داند، و هشدار می‌دهد که در هیچ زمینه‌ای از این‌گونه مردم پیروی نکنید، که پیروی از اینان عین ضلالت و بدبختی و باعث حسرت ابدی و عذاب همیشگی است.

و از کسی که دلش را [به سبب کفر و طغیانش] از یاد خود غافل کرده‌ایم و از هوای نفسش پیروی کرده و کارش اسراف و زیاده‌روی است، اطاعت مکن. [4]

هوا به اندازه‌ای خطرناک است که قلب را از حضرت حق جدا می‌کند و کرسی حکومت خویش را به جای پروردگار در خانه دل می‌زند و به هرکجا که می‌خواهد انسان را می‌برد.[5]

«پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [بر این که شایسته هدایت نیست] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهر [تیره‌بختی] نهاد، و بر چشم [دلش] پرده‌ای قرار داده است، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر [حقایق] نمی‌شوید؟

 

گذر کن ز بیغولة نام و ننگ

 

به شه راه مردان درآیی درنگ

رسوم سفیهان ابله بمان

 

که رسم سفیهان کند کار تنگ

فراخ است و هموار راه خرد

 

در این راه نه خار باشد نه سنگ

به دست آوری گر تو میزان عقل

 

نباشد تو را با خود و غیر جنگ

چو آهنگ جان تو آرد هوا

 

به خیل هوای خدا زن تو چنگ

به قدر ضرورت ز دنیا بگیر

 

مکن بار بر خود گران و ملنگ

کمی مال، افزونی راحت است

 

کمی جاه، آسایش از نام و ننگ

پذیرفتی این نکته را گرچه فیض

 

وگرنه سر خالی از عقل و سنگ[6]

* * *

رضا و ورع نیکنامان حر

 

هوی و هوس رهزن و کیسه‌بر[7]

  • هوای نفس در روایات

روایات بسیاری در باب هوا وارد شده که برای نمونه به چند روایت اشاره می‌شود:

رسول خدا6 می‌فرمود:

«إِنَ‏ أَخْوَفَ‏ مَا أَخَافُ‏ عَلَى‏ أُمَّتِيَ‏ الْهَوَى‏ وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا الْهَوَى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَة».[8]

ترسناک‌ترین چیزی که به حقیقت از آن بر امّتم می‌ترسم هوا و آرزوی دراز است. اما هوای نفس بازدارنده از حق، و طول آرزو فراموش دهنده آخرت است.

حضرت جواد7 فرمود: «مَنْ‏ أَطَاعَ‏ هَوَاهُ‏، أَعْطَى‏ عَدُوَّهُ مُنَاه‏».[9]

هر کس از هوای نفسش پیروی کند، دشمنش را به آرزویش رسانده است.

امام علی7 فرمود: «أَشْجَعُ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ غَلَبَ‏ هَوَاه‏».[10]

شجاع‌ترین مردم کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند.

و نیز امام علی7 می‌فرماید: «الْهَوَىٰ‏ أُسُّ‏ الْمِحَن‏».[11]

هوا ریشه همه رنج‌ها و ناراحتی‌هاست.

«الْهَوَى‏ هُوِيٌّ‏ إِلَى‏ أَسْفَلِ‏ سّافِلِينَ‏».[12]

هوا کشاننده انسان به پست‌ترین درکات دنیایی و آخرتی است.

«الْهَوَى قَرِينٌ‏ مُهْلِك‏».[13]

هوا همنشین هلاک کننده‌ای است.

«آفَةُ الْعَقْلِ‏ الْـهَوَى‏».[14]

آفت خرد و عقل انسان، هوای نفس است.

«الشَّهَوَاتُ‏ سُمُومٌ‏ قَاتِلَات‏».[15]

شهوات سم‌های کشنده هستند.

«الشَّهَوَاتُ‏ مَصَايِدُ الشَّيْطَان‏».[16]

شهوات دام‌های شیطانند.

«اِمْنَعْ‏ نَفْسَكَ‏ مِنَ‏ الشَّهَوَاتِ‏ تَسْلَمْ مِنَ الْآفَات‏».[17]

وجودت را از شهوات نگاه‌دار تا از بلاها در امان بمانی.

«أُوصِيكُمْ‏ بِمُجَانَبَةِ الْهَوَى‏ فَإِنَّ الْهَوَى يَدْعُو إِلَى الْعَمَى وَ هُوَ الضَّلَالُ فِي الْآخِرَةِ وَ الدُّنْيَا».[18]

شما را به دوری از هوا سفارش می‌کنم، به درستی که هوا به کوردلی می‌خواند، و کوردلی ضلالت و گمراهی در دنیا و آخرت است.

«مَنِ‏ اتَّبَعَ‏ هَوَاهُ‏ أَعْمَاهُ‏ وَ أَصَمَّهُ وَ أَذَلَّهُ وَ أَضَلَّه‏».[19]

هرکس از هوا متابعت کند هوا او را کور و کر و ذلیل و گمراه می‌کند.

«عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَل‏ مِنْ عَبْدِ الرِّق‏».[20]

بنده شهوت ذلیل‌تر از بنده زرخرید است.

«عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِيرٌ لَا يُفَكُّ أَسْرُه‏».[21]

بنده شهوت اسیری است که از اسارتش آزادی ندارد.

«مَنْ‏ أَطَاعَ‏ هَوَاهُ‏ بَاعَ‏ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاه‏».[22]

هر کس از هوای نفسش اطاعت کند، آخرتش را به دنیا فروخته است.[23]

 

علی7 در خطبه 42 بخش اول می‌گوید:

«أیّها النّاس! إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ‏ عَلَيْكُمُ‏ اثْنَانِ:‏ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ، لِأَنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَ طُولَ الْأَمَلِ يَنْسَى الْآخِرَة».

  • ترجمه:

ای مردم! وحشتناک‌ترین چیزی که از آن بر شما می‌ترسم، دو چیز است: پیروی از هوای (نفس) و آرزوی دراز، امّا پیروی از هوا (انسان را) از حق باز می‌دارد، و امّا آرزوی دراز موجب فراموشی آخرت می‌شود.

  • شرح و تفسیر:

وحشتناک‌ترین چیزی که از آن بر شما می‌ترسم، دو چیز است: پیروی از هوای (نفس) و آرزوی طولانی![24]

سپس می‌افزاید: «اما پیروی از هوای (نفس)، انسان را از حق بازمی‌دارد، و اما آرزوی دراز موجب فراموشی آخرت می‌شود».[25]

این جمله کوتاه از جمله‌های بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است، که هم از پیامبر گرامی اسلام6 نقل شده، [26] و هم از امیرمؤمنان علی7 در خطبه بالا با توجه به این‌که «هوی» همان تمایلات نفس امّاره به لذّات دنیوی، در حدّ افراط و بدون قید و شرط است، به خوبی روشن می‌شود که چرا مانع از وصول به حق می‌شود، زیرا هوی‌پرستی حجابی در برابر دیدگان عقل می‌افکند که انسان را از مشاهده چهره حق محروم می‌سازد، و باطل را که در مسير هويٰ و هوس او است، چنان توجيه مي‏کند که از هر حقي قابل قبول‌تر جلوه کند، و به عکس حقي را که بر خلاف هواي نفس مي‏باشد چنان تخريب مي‏کند که از هر باطلي بدتر نمايان مي‏شود.

اين حقيقت را بارها در طول زندگي خود و در هنگام مطالعه تاريخ پيشينيان ديده و خوانده‏ايم که هوي‏پرستان چگونه با توجيه‏گري‌هاي زشت و رسوا، حق و باطل را دگرگون ساخته و مي‏سازند.

و اما آرزوهاي دور و دراز به اين دليل موجب فراموشي آخرت مي‏شود، که تمام نيروهاي انسان را به خود جلب مي‏کند، و با توجه به اين که نيروي انسان به هر حال محدود است، هنگامي که آن را در مسير آرزوهاي بي‏پايان سرمايه‏گذاري کند، چيزي براي سرمايه‏گذاري در طريق آخرت نخواهد داشت، به خصوص اين که دامنه آرزوها هرگز محدود نمي‏شود، و طبيعت آنها اين است که هر زمان انسان به يکي از آرزوهايش جامه عمل مي‏پوشاند، آتش عشق آرزوي ديگري در دل او زبانه مي‏کشد، و نيروهايش را براي وصول به آن بسيج مي‏کند، بلکه گاه رسيدن به يک آرزو سبب دلبستگي به چند آرزوي ديگر مي‏شود، چون معمولا آرزوها به يکديگر پيوند خورده‏اند، با توجه به اين واقعيتها، نه وقتي براي او باقي مي‏ماند و نه نيرو و امکاني، بود نه حتي حال و حوصله‏اي که به آخرتش بپردازد!

اما زماني که سيلي اجل در گوش او نواخته شد، از خواب غفلت بيدار مي‏شود، وقتي که عمر عزيز و فرصت‌هاي گرانبها را بيهوده تلف کرده است، نه آتش خواسته‏هاي نفسي فرونشسته و نه به جايي رسيده است، بلکه «سرمايه ز کف داده تجارت ننموده، جز حسرت و اندوه متاعي نخريده» است. و به گفته شاعر شجاع عرب، ابوالعتاهيه که براي سرودن شعري به هنگام افتتاح قصر جديدي جهت هارون دعوت شده بود:[27]

«تا مي‏خواهي در سايه قصرهاي سر به آسمان کشيده، سالم زندگي کن! ** در حالي که آنچه مورد علاقه توست هر صبح و شام براي تو هديه مي‏کنند.

ولي اين تا زماني است که جان‌ها به لرزه در مي‏آيد و متزلزل مي‏شود. ** در آنجا به يقين خواهي دانست که عمري در غرور و غفلت بودي!»

اطرافيان هارون از خواندن اين اشعار که به نظر آنها متناسب با چنان مجلسي نبود بسيار ناراحت شدند، ولي هارون او را ستود و از وي تمجيد کرد.

بعضي از شارحان نهج‏البلاغه مي‏گويند: اين که آرزوهاي دور و دراز، قيامت را از ذهن انسان به فراموشي مي‏افکند به خاطر آن است که دنياپرستان پرتوقع، به خاطر عشقي که به مظاهر دنيا دارند، سعي مي‏کنند مرگ را که وسيله جدايي آنها از معشوقشان مي‏شود، فراموش کنند، و فراموش کردن مرگ سبب فراموشي قيامت مي‏شود.

اين نکته نيز قابل توجه است، که امل (آرزو) گاه جنبه مثبت دارد که از آن به رجا و اميد تعبير مي‏شود، مخصوصا هرگاه بر اساس توکل بر خدا باشد بسيار سازنده است، ولي جنبه منفي آن، در جايي است که از حد بگذرد و انسان را به خود مشغول دارد و دامنه‏اش روز به روز گسترده‏تر شود و آدمي را از توجه به مبدأ و معاد غافل سازد.

روشن است که هوي‏پرستي و طول امل با يکديگر ارتباط نزديکي دارند، هواپرستي سرچشمه طول امل است و طول امل نيز سرچشمه هواپرستي مجدد و سرانجام، طول امل سبب غفلت از خدا و سراي ديگر مي‏شود.

  • بخش دوم:

«أَلَا وَ إِنَ‏ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ‏ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ [بِأُمِّهِ‏] بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل‏».

  • ترجمه:

آگاه باشيد دنيا پشت کرده (و به سرعت مي‏گذرد) و از آن چيزي جز به اندازه ته مانده ظرفي که آب آن را ريخته باشند بيشتر باقي نمانده است، و آگاه باشید آخرت روی آورده است، و برای هر کدام (از دنیا و آخرت) فرزندانی است، شما از فرزندان آخرت باشید، نه از فرزندان دنیا، چرا که هر فرزندی روز رستاخیز به پدر خود ملحق می‌شود، امروز روز عمل است، نه حساب و فردا وقت حساب است نه عمل!

  • شرح و تفسیر:

این معلم بزرگ انسانی، در ادامه سخنان خود برای قطع ریشه‌های هواپرستی و طول امل که بزرگ‌ترین مانع راه خدا و سعادت انسانی است، تحلیل جالب و پرمعنایی از وضع دنیا و آخرت ارائه می‌دهد و می‌فرماید: آگاه باشید دنیا پشت کرده (و به سرعت می‌گذرد) و از آن چیزی جز به اندازه ته‌مانده ظرفی که آب آن را ریخته باشند بیشتر باقی نمانده است.[28]

در اينجا دنيا به موجودي تشبيه شده که به سرعت در مسير خود بازمي‏گردد، اين همان واقعيت حرکت چرخ زمان و گذشت سريع عمر انساني است، حرکتي که از اختيار انسان بيرون است، و حتي يک لحظه نيز متوقف نمي‏شود، حرکتي که فراگير است و تمام کائنات، جز ذات پاک پروردگار را بدون استثناء شامل مي‏شود، زمين و آسمان و ستارگان و کهکشان‌ها و انسان و حيوانات همه در اين حرکت فراگير شرکت دارند، و به سوي فناء و نابودي پيش مي‏روند، فنايي که دريچه عالم بقا است.

کودکان به سرعت جوان، جوانان پير، و پيران از ميان جمع ما خارج مي‏شوند، تازه اين در صورتي است که اجل‌هاي معلق دامن افراد را نگيرد، و از کودکي يا جواني به عمر انسان پايان ندهد.

امام7 در اين سخن مي‏فرمايد: باقي مانده عمر دنيا بسيار کم است، درست همانند قطرات آبي که به بدنه ظرف پس از واژگون کردن آن باقي مي‏ماند، و يا به تعبير ديگر: هنگامي که انسان ظرف پر از مايع را واژگون مي‏کند، سپس آن را به حالت اوليه برمي‏گرداند، کمي آب، ته ظرف جمع مي‏شود که آن را «صبابه»[29] مي‏گويند. و جمله «اصطبَّها صابُّها» يا به اين معني است که وقتي انسان متوجه شد هنوز اندکي آب ته ظرف باقي مانده، بار ديگر آن را سرازير مي‏کند تا آن هم فرو بريزد (اين در صورتي است که اصطب و صب به يک معني باشد).

و يا اين که گاهي انسان آن ته مانده را براي خود نگه مي‏دارد تا کامي از آن ترکند.[30]

هرگز باقيمانده ته ظرف، بعد از آن که آب يا مايع ديگر درون آن را بريزند، کسي را سيراب نمي‏کند، گلي از آن نمي‏رويد، درختي با آن پرورش نمي‏يابد. باغ و مزرعه و مرتعي را سيراب نمي‏کند و اينگونه است حال دنيا، و تشبيه حيات زودگذر دنيا به صبابه، بيانگر اين واقعيت‌هاست و اين که دنيا را تشبيه به ظرف پر از آبي مي‏کند که آن را فرو ريخته باشند و ته مانده‏اي از آن باقي بماند، به خاطر چيزي است که از روايات اسلامي استفاده مي‏شود؛ که ما در قسمت‌هاي پاياني دنيا زندگي مي‏کنيم و بيشترين بخش از عمر دنيا گذشته و به همين دليل پيامبر اسلام6 را پيامبر آخرالزمان مي‏گويند.

و سپس مي‏افزايد: آگاه باشيد که آخرت (به سوي ما) روي آورده است.[31]

چرا که هر چه از عمر دنيا کم مي‏شود به آخرت نزديک‌تر مي‏شويم، ما بر قطار زمان سواريم، قطاري که به سرعت به سوي آخرت پيش مي‏رود، لحظه‏ها، دقيقه‏ها، ساعتها، روزها، هفته‏ها، ماه‌ها، و سال‌ها بيانگر سرعت سير اين قطار بزرگ جهان انسانيت است.

سپس اين معلم بزرگ جهان انسانيت، تکليف مردم را در اين ميان روشن مي‏سازد و مي‏فرمايد: «هر يک از اين دو (دنيا و آخرت) فرزنداني دارند (که به آن دل بسته‏اند) اما شما از فرزندان آخرت باشيد، نه از فرزندان دنيا!».[32]

چرا که هر فرزندي روز رستاخيز به پدر خود ملحق مي‏شود.[33]

آري در اينجا دو خط وجود دارد، خط دنياپرستان، و خط عاشقان آخرت، هر چند گروهي نيز در ميان اين دو خط سرگردانند! فرزندان دنيا جز خواب و خور و خشم و شهوت، طرب و عيش و عشرت، چيزي را به رسميت نمي‏شناسند، آنها تنها به ظاهر زندگي دنيا دل بسته‏اند و حتي به خود اجازه نمي‏دهند که بينديشند از کجا آمده‏اند و در کجا هستند و به سوي کجا مي‏روند.

آري آنها مصداق اين آيه‏اند: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ‌﴾.[34] آنها چنان در دنيا زندگي مي‏کنند که گويا عمر جاويدان دارند، و چنان بر آن و بر اموالشان تکيه کرده‏اند که گويا هرگز زوال و فنايي در کار نيست، آن گونه که قرآن مجيد مي‏فرمايد: ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾؛ چنين مي‏پندارد که اموالش او را جاودانه مي‏سازد. چنان براي دنيا در تلاش و کوشش‏اند، و چنان براي به چنگ آوردن ذخائر مادي حريصند، که اگر به آنها گفته مي‏شد عمر جاويدان و ابدي داريد، بيش از اين تلاش نمي‏کردند!

ولي آنهایی که فرزندان آخرتند با نگاهي دقيق و نافذ به اعماق زندگي دنيا نگريسته، و آن را تو خالي و ناپايدار و بي‏قرار يافته‏اند! همچون سرابي فريبنده در بياباني خشک و سوزان، يا همچون ماري خوش خط و خال که زهر کشنده‏اش را براي طالبانش پنهان کرده است! آنها علي‌وار از تشريفات و زرق و برق زندگي دنيا، دل بریده و آن را سه طلاقه کرده‌اند، طلاقی که بازگشتي در آن نيست! آنان با الهام گرفتن از قرآن مجيد به خوبي مي‏دانند که همه انسان‌ها در زيان و خسرانند، مگر مومنان صالح العمل و طرفدار حق و استقامت و صبر؛

﴿وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾.

این‌که از دنياپرستان، به فرزندان دنيا و از مومنان صالح، به فرزندان آخرت تعبیر می‌نماید، از آن نظر است که همواره فرزند از طريق عامل وراثت و ژنها شباهت زيادي به پدر و مادر خود دارد، شباهتي که سبب محبت و دوستي و به هم پيوستگي مي‏شود. آري دنياپرستان فرزند دنيا هستند، به همين دليل عشق به دنيا تمام وجودشان را پر کرده است، به گونه‏اي که گويي براي آنها همه چيز، دنياست و جز آن چيزي وجود ندارد، و در عمل شعارشان ﴿مَا هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا﴾[35] است هر چند در عقيده، به ظاهر مسلمانند و به همين دليل، دائما در جهاني پر از اوهام و خيالات زندگي مي‏کنند.

ولي فرزندان آخرت، عشق به خدا تمام وجودشان را پر کرده است، آنها از مواهب زندگي مادي دنيا براي سعادت جاويدان و ابدي خود بهره مي‏گيرند بی‌آن که در آن غرق شوند.

بعضي از شارحان نهج‏البلاغه گفته‏اند: اين تعبير اشاره به آن است که مومنان صالح در آخرت به فرزنداني مي‏مانند که در آغوش پدر قرار گرفته‌اند، در حالي که دنياپرستان همچون کودکان يتيم، بينوا و محرومند! ولي اين تفسير با جمله «هر فرزندي به زودي به پدرش در قيامت ملحق مي‏شود» سازگار نيست، بلکه اين تعبير مي‏رساند زندگي مادي منهاي ايمان و تقوي در قيامت به صورت دوزخ مجسم مي‏شود، و دنياپرستان در آغوش آن قرار مي‏گيرند، همان‌گونه که قرآن مي‏گويد:

﴿فَاُمُّهُ هٰاوِیَةٌ﴾؛[36] «مادر و پناهگاه او دوزخ است!» اما اگر زندگي اين جهان توام با ايمان و تقوي باشد و شکل الهي و اخروي به خود گيرد، در قيامت به صورت بهشت تجسم پيدا مي‏کند و اين گروه از مومنان در آغوش آن قرار مي‏گيرند.

حضرت علي7 سرانجام در پايان خطبه، به مهم‌ترين تفاوت دنيا و آخرت اشاره کرده، مي‏فرمايد: «امروز روز عمل است نه حساب، و فردا وقت حساب است نه عمل!»[37]

اين سخن از يک سو بيانگر اين واقعيت است که تا فرصت در دست داريد، بر حجم اعمال صالحه خود بيفزاييد، و اگر مي‏بينيد نيکوکاران و بدکاران، پاکان و ناپاکان، اولياء الله و اشقيا، حزب خدا و حزب شيطان، در اين جهان در کنار هم زندگي مي‏کنند بی‌آن‌که بدکاران مورد مجازات الهي قرار گيرند و نيکوکاران مشمول پاداش خير شوند، به خاطر آن است که اين جهان تنها ميدان عمل است نه حساب و جزا.

و از سوي ديگر هشدار مي‏دهد که با پايان عمر، پرونده‏هاي اعمال براي هميشه بسته مي‏شود، و راهي به سوي بازگشت و جبران نخواهد بود، و پشيماني کمترين سودي نخواهد داشت، همانگونه که امام علي7 در خطبه ديگر مي‏فرمايد:[38] «نه مي‏توانند از اعمال زشتي که انجام داده‏اند بر کنار شوند، و نه مي‏توانند کار نيکي بر نيکي‌هاي خود بيفزايند!».[39] نه براي فرياد ﴿رَبِ‏ ارْجِعُونِ‏ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً﴾؛ خداي من! مرا باز گردانيد تا عمل صالحي انجام دهم،[40] پاسخي مي‏شنوند و نه آرزوي ﴿فَلَوْ أَنَ‏ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِين﴾؛ اي کاش بار ديگر به دنيا بازمي‏گشتيم تا از مؤمنان باشيم؛[41] هرگز به واقعيت مي‏پيوندد!

  • نکته: پرونده اعمال با مرگ بسته مي‏شود

آنچه در خطبه بالا در اين زمينه آمده است؛ چيزي است که از آيات متعددي از قرآن مجيد نيز استفاده مي‏شود، حتي از آيات قرآن برمي‏آيد که به هنگام نزول عذابِ استيصال (مانند عذاب‌هايي که براي ريشه‏کن کردن اقوام فاسد پيشين فرستاده مي‏شد) درهاي توبه بسته مي‏شود، و راهي براي جبران اعمال زشت گذشته، باقي نمي‏ماند، چرا که انسان در چنين شرايطي در آستانه انتقال قطعي از دنيا و گام نهادن در برزخ قرار گرفته است. و در داستان اقوام پيشين مي‏خوانيم: ﴿فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِينَ‌ * فَلَمْ يَکُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّةَ اللهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ﴾؛ هنگامي که عذاب ما را ديدند گفتند: هم اکنون به خداوند يگانه ايمان آورديم، و به معبودهايي که همتاي او مي‏شمرديم کافر شديم، اما ايمانشان در اين زمان که عذاب ما را مشاهده کردند سودي به حال آنها نداشت، اين سنت خداوند است که همواره در ميان بندگانش اجرا مي‏کند و در آنجا کافران زيانکار شدند.[42]

و نيز مي‏دانيم هنگامي که فرعون در لا به لاي امواج خروشان نيل گرفتار شد و مرگ را به چشم خود ديد، اظهار ايمان کرد، اظهاري که از سر صدق بود، ولي چون درهاي توبه بسته شده بود به او پاسخ داده شد: ﴿آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ‌﴾؛ الان اظهار ايمان مي‏کني، در حالي که قبلا عصيان کردي و از مفسدان بودي؟![43]

از اين آيات و روايات مشابه آن که در خطبه بالا آمد به خوبي نتيجه مي‏گيريم؛ که اين يک سنت تخلف‌ناپذير الهي است، که پرونده اعمال با مرگ ـ يا زماني که انسان در آستانه مرگ قطعي قرار مي‏گيرد ـ بسته مي‏شود، و راهي به سوي بازگشت و جبران نيست!

در اينجا اين سئوال پيش مي‏آيد که در بسياري از روايات آمده که آثار کارهاي نيک و بد انسان، بعد از مرگ او به او مي‏رسد و به اين ترتيب پرونده اعمال او، از نظر حسنات يا سيئات، سنگين‌تر مي‏شود. در حديثي از رسول خدا6 مي‏خوانيم:[44]

هفت سبب (از اسباب خير) است که ثوابش براي بنده خدا بعد از مرگ او نوشته مي‏شود: کسي که نخلي بکارد، يا چاه آبي حفر کند، يا نهري به جريان اندازد، يا مسجدي بنا کند، يا قرآني (و يا کتابي سودمند) بنويسد، يا علمي از خود به
يادگار بگذارد، يا فرزند صالحي بعد از او بماند که پس از درگذشت وي برايش استغفار کند.[45]

روشن است که آنچه در اين حديث آمده، نمونه‏هاي بارز کار خير است، وگرنه تمام آثار نيک و سنت‌هاي حسنه‏اي که از انسان باقي مي‏ماند، همين اثر را دارد. آيا اينها با آنچه در بالا گفته شد منافاتي ندارد؟

پاسخ اين سئوال روشن است، زيرا انسان بعد از مرگ نمي‏تواند عمل تازه‏اي انجام دهد، نه اين که آثار اعمال گذشته به او نمي‏رسد، بلکه پرونده اعمال جديد بسته مي‏شود و چيزي بر آن افزوده نمي‏گردد، ولي پرونده اعمال پيش از مرگ همواره گشوده است و انسان از ميوه‏هاي درخت‌هاي اعمال صالحه‏اش در برزخ و قيامت بهره‏مند مي‏شود. حتي از اعمالي که فرزند صالح او انجام مي‏دهد و از آثار تربيت صحيحي است که او در حال حياتش در مورد فرزند انجام داده، بهره‏اي به او مي‏رسد. و طبيعي است که انسان از ميوه‏هاي درخت برومندي که نشانده است بهره ببرد.

و در آخر خطبه 28 آمده است که هواپرستی و آرزوهای دراز، دو دشمن سرسخت سعادت انسان است. هشداری را که در پایان این خطبه، درباره خطرات عظیم هواپرستی و آرزوهای دراز داده شده، باید بسیار جدّی گرفت، چرا که نقطه اصلی درد و خطر، همین‌جاست.

هواپرستی، بزرگ‌ترین مانع راه سعادت انسان است. تسلیم بی‌قید و شرط در برابر شهوات و خواسته‌های نفس، مهم‌ترین دشمن سعادت بشر است.

قرآن حتّی نسبت به این موضوع به پیامبران نیز هشدار می‌دهد، از جمله در مورد حضرت داوود7 می‌گوید که ما به داوود گفتیم: ﴿وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّکَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ﴾؛ (از هواى نفس، پیروى نکن! که تو را از طریق حقْ گمراه می‌سازد).[46]

در جاى دیگر، از هواى نفس، به عنوان یک بت خطرناک، یاد می‌کند و می‌فرماید: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ‌﴾؛ (آیا دیدید آن کس را که معبودش را هواى نفس خویش قرار داده؟ و خداوند او را با علم (به این که شایسته هدایت نیست)، گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر نهاده و بر چشمش پرده افکنده، با این حال چه کسى می‌تواند غیر از خدا، او را (در سایه توبه و بازگشت) هدایت کند، آیا متذکّر نمی‌شوید؟).[47]

به راستى که هواپرستى، چشم و گوش را کور و کر می‌کند و بر عقل و فکر انسان، مُهر می‌زند و او را از تشخیص بدیهی‌ترین مسائل زندگى، محروم می‌سازد! چه خطرى از این برتر و بالاتر است؟!

به همین دلیل، قرآن بهشت را تنها از آن کسانى مى‌شمرد که از مخالفت خداوند خائف و در برابر هواى نفس ایستادگى به خرج دهند: ﴿وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى‌ * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى‌﴾.[48]

آرزوهاى دراز، به یقین یکى از بدترین و خطرناک‌ترین دشمنان سعادت انسان است؛ چرا که تجربه در تمام طول تاریخ نشان داده که انسان در بلند پروازى آرزوها، هیچ حدّ و مرزى را به رسمیّت نمی‌شناسد و هر قدر در آن پیش مى‌رود، باز آرزو دارد از آن هم پیشتر رود. بدیهى است که چنین آرزوهاى طولانى و بى‌حدّ و مرز تمام قدرت فکرى و جسمى او را به خود جلب و جذب می‌کند و چیزى براى پرداختن به امر آخرت و زندگى جاویدان او باقى نمى‌گذارد.

افرادی را می‌بینیم و می‌شناسیم که تا آخرین لحظات عمر، چنان غرق در خیالات واهی و آرزوهای دور و دراز بودند که حتّی لحظه‌ای نتوانستند به امر تربیت فرزندان خود بپردازند، تا گامی در راه تهذیب نفس بردارند.

از شگفتی‌هاى این آرزوها این است که هر چه انسان پیشتر می‌رود جاذبه‌هاى کاذب آن بیشتر می‌شود و امواج غرور و غفلت آن سهمگین‌تر می‌گردد.

این همان است که قرآن مجید درباره آن، خطاب به پیامبر اسلام6، در اشاره به وضع گروهى از کفّار می‌فرماید: ﴿ذَرْهُمْ يَأْکُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ‌﴾؛ (آنها را به حال خود واگذار! تا بخورند و از لذتهاى این زندگى مادّى بهره گیرند و آرزوها(ى دراز)، آنها را در غفلت فرو برد، ولى به زودى خواهند فهمید).[49] که چه اشتباه بزرگى کرده‌اند و چه فرصت‌هاى پرارزشى را جاهلانه از دست داده‌اند.

در کلمات قصار نهج‌البلاغه آمده است: (آن کس که آرزوهاى خود را طولانى کند، مرتکب اعمال بدى می‌شود).[50] با استفاده از اسباب مشروع، هرگز نیل به آن آرزوها امکان پذیر نیست، و فقط، از طریق آمیختن حلال به حرام و پایمال کردن حقوق دیگران و به فراموشى سپردن فرمان خدا، تنها به بخشى از آن خواهند رسید.

در آخر خطبه86 نهج‌البلاغه، حضرت با تعبیر بسیار گویایى در این زمینه به همه انسان‌هایى که طالب سعادتند؛ هشدار داده است، و می‌فرماید: (بدانید! آرزوهاى دراز، عقل را گمراه می‌سازد و یاد خدا را به فراموشى می‌سپرد. بنابراین، به این‌گونه آرزوها اعتنا نکنید که موجب فریب است و دارنده این آرزوها، فریب خورده است).[51]

این مساله، به قدرى اهمیّت دارد که امام 7 در خطبه81، آن را رکن اصلى زهد می‌شمرد و می‌فرماید: (اى مردم! زهد در سه چیز خلاصه می‌شود: کوتاهى آرزوها و شکرگذارى در مقابل نعمت‌ها و پرهیز از گناهان).[52]

آرزوهاى آدمى همیشه فراتر از عمر و امکان و قدرت او است و به همین دلیل، هواپرستان و دنیا طلبان هرگز به آرزوى نهایى خود نمی‌رسند و غالباً به هنگام جان دادن، با ناراحتى و زجر فراوان دنیا را وداع می‌گویند.

بزرگ معلم جهان انسانیت، پیامبر اکرم6 این مطلب را در ضمن مثال جالب و روشنى بیان کرده است. آن حضرت روزى سه قطعه چوب را گرفت، یکى را در پیش روى خود بر زمین فرو نشاند و دومى را کمى آن طرف تر، ولى سومى را بسیار دورتر قرار داد. سپس رو به یاران کرد و فرمود: «مى دانید اینها چیست؟» عرض کردند: خدا و پیامبرش، آگاه‌تر است. حضرت فرمود: «این قطعه چوبى که در برابر من قرار دارد، به منزله انسان است، و قطعه دوم ـ که کمى از آن دورتر است به منزله اجل و پایان زندگى است و اما آن قطعه سوم ـ که در فاصله دورى قرار دارد ـ آرزوها است که انسان، به سراغش می‌رود، ولى اجل پیش از رسیدن به آن مانع و حائل می‌شود.[53]

البته نباید فراموش کنیم که اصل وجود آرزو و امید به آینده، برای انسان‌ها انگیزه حرکت و تلاش و کوشش و فعالیّت است. وجود امید و آرزو در انسان عیب نیست، بلکه حسن است و بدون آن زندگی کردن بسیار مشکل است، امّا آنچه مایه بدبختی می‌شود، آرزوهای غیرمنطقی و بیش از حدّ و دور و دراز است.

این، همان چیزی است که در حدیث معروف پیامبر6، به عنوان یک اصل اساسی آمده است. آن حضرت فرموده: امید به آینده و آرزو، مایه رحمت برای امّت من است. اگر نور امید نبود، هیچ مادری، فرزندش را شیر نمی‌داد و هیچ باغبانی نهالی نمی‌کاشت.[54] بنابراین وظیفه معلمان اخلاق، در اینجا سنگین است، چرا که باید از یک سو چراغ امید به آینده و آرزو را در دل‌ها فروزان کنند و از سوی دیگر آن را در حدّ معقول و منطقی محدود سازند.

آرزوهای منطقی و معقول آن است؛ که به مقدار نیاز انسان و در حدّ قدرت و توان او باشد و او را به گونه‌ای مشغول نکند که از اهداف اصلی حیات بازماند.

اسلام هرگز با برنامه‌ریزی برای آینده مخالف نیست، به خصوص برای کارهای اجتماعی که مایة سربلندی جامعه مسلمانان و عدم وابستگی آنها به دشمنان اسلام است. چنین کاری، نه تنها مذموم نیست، که نوعی عبادت محسوب می‌شود. در زندگی فردی نیز عاقبت‌اندیشی، کار مقبولی است و همان چیزی است که در روایات به «حزم»‌ تعبیر شده است.

آنچه در اسلام مذموم شده در واقع یک چیز است و آن، این است که انسان چنان غرق آرزوها شود که آخرت را به فراموشی بسپارد و تمام توان و نیروی خود را در آرزوهایی که هرگز به آن نمی‌رسد، صرف کند.

  • چرا پیروی از هوای نفس منع شده است؟

میل نفس و خواهش دل به کامرانی و شهوات را هوا و هوس می‌نامند. از نظر فلسفی، نفس، شأنی از روح انسان است که مدیریت قوای نفسانی، مانند شهوت و غضب، تن و جنبه‌های طبیعی انسان را برعهده دارد. باید دانست که در مدیریت نفسانی، غرایز، نقش به سزایی دارند و نفس با استفاده از غرایز، کشور تن آدمی را اداره می‌کند؛ اما در اغلب موارد، به دلیل زیاده‌خواهی نیروهای نفسانی و تمایل به افراطی‌گری، آدمی دچار شهوت و غضب مفرط و خواسته‌های افراطی در راستای کامیابی، لذت‌طلبی و راحت‌خواهی می‌شود که به آن، هوای نفس اطلاق می‌گردد. از نظر قرآن کریم، نفس دارای مراتبی است که پایین‌ترین مرتبه آن نفس اماره است؛ یعنی نفسی که به بدی‌ها امر می‌کند و پس از نفس اماره و در مرحله بالاتر، بعد از آن که شخص با خودسازی به مرتبه نفس لوامه، یعنی نفس ملامت‌گر می‌رسد، این نفس او را به خوبی‌ها امر می‌کند و با سرزنش کردن از درون، از بدی‌ها باز می‌دارد. به این نفس، وجدان اخلاقی نیز گفته می‌شود.

بنابراین، می‌توان گفت که هوا به معنای خواسته است و پیروی از هوای نفس، یعنی پیروی از خواسته‌های افراطی نفس اماره. هوای نفس از آن جهت مذموم است که زمینه‌ساز انحرافات عملی، اخلاقی و اجتماعی و حتی سبب پدید آمدن بیماری‌های روانی و بدنی برای انسان می‌شود و آدمی را به وادی گمراهی، ظلم و گناه می‌کشاند.

از دیدگاه لغوییّن، هوا در تمایلات پسندیده و ناپسند، هر دو به کار می‌رود؛ اما در قرآن بیشتر در خواهش‌های ناپسند به کار می‌رود؛ «و از هوس‌های کسانی که آیات ما را تکذیب کردند؛ پیروی مکن».[55]

هوای نفس به هر عمل و رفتار ظاهری و باطنی گفته می‌شود که در جهت مخالف خواسته و اراده خداوند متعال باشد. غفلت از یاد خدا، فراموش کردن نعمت‌ها، نیکی‌ها، حکومت و اقتدار الهی و پیروی از شیطان و شیطان‌صفتان، افراط و تفریط در اعمال و رفتار، برخی از مصادیق پیروی از هوای نفس می‌باشد. خداوند متعال در سوره کهف، با اشاره به این نکته می‌فرماید: «ای رسول ما! از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن؛ همان‌ها که از هوای نفس پیروی می‌کردند و کارهایشان از روی افراط و تفریط است».[56]

در قرآن پیروی از هوای نفس، مورد نکوهش و مذمت قرار گرفته است. و کسانی که از هوا و هوس پیروی نمی‌کنند مورد ستایش و تشویق پروردگار متعال قرار گرفته‌اند؛ «و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس بازداشت، پس جایگاه او همان بهشت است».[57]

در روایات اهل‌بیت: نیز روایات متعددی پیرامون خطر هوای نفس و لزوم مخالفت با هوس‌ها وارد شده است. در روایتی از حضرت علی7 چنین آمده است: «فرمان‌بری از نفس و پیروی از هوس‌های آن، شالوده هر رنج و سرچشمه هر گمراهی است».

در روایت دیگری آمده است: «اساس دین، مخالفت با هوای نفس است».

همچنین امام علی7 فرموده است: «زنهار از چیره آمدن شهوت‌ها بر دل‌هایتان؛ زیرا که آغاز آنها بندگی است و انجام آنها نابودی».

و نیز فرمود: «مبادا هوس بر شما چیره آید؛ زیرا که آغاز آن، فتنه و گمراهی است و فرجامش، رنج».[58]

شهوت و افراطی‌گری در خوردن، سخن گفتن، خوابیدن، نگاه کردن به نامحرم، شهوت جنسی، خشم و عصبانیت بی‌مورد و لذت‌طلبی زیاد، از مواردی هستند که باید با آنها مبارزه کرد.[59]

  • نتیجة پیروی از هوای نفس

بعد از آن‌که علم برای تو حاصل شد، اگر از هوای نفس مردم پیروی کنی، دیگر هیچ کمکی و یاوری از طرف خداوند برای تو نخواهد بود.

از نظر قرآن کریم، هواپرستی آثار و پیامدهای بسیار خطرناکی دارد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. سرچشمه غفلت و بی‌خبری؛ «و از کسانی که قلبشان را از یاد خدا غافل ساختیم، اطاعت نکن، همان‌هایی که از هوای نفس پیروی کردند».[60]

2. سرچشمه کفر و بی‌ایمانی؛ «و هرگز نباید افرادی که به قیامت ایمان ندارند و از هوس‌های خویش پیروی کردند تو را از آن (قیامت) باز دارند که هلاک خواهی شد».[61]

3. بدترین گمراهی؛ «آیا گمراه‌تر از آن‌کس که پیروی هوای نفس کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته، پیدا می‌شود؟»[62]

4. انحراف از راه حق؛ «در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می‌سازد».[63]

5. فساد و تباهی نظام هستی؛ «و اگر حق از هوس‌های آن‌ها پیروی کند، آسمان‌ها و زمین و تمام کسانی که در آن هستند، تباه خواهند شد».[64]

6. اعراض از معجزات و تکذیب انبیاء؛ «و هرگاه معجزه‌ای را ببینند، اعراض کرده، می‌گویند: این سحری مستمر است. آن‌ها آیات خدا را تکذیب کرده و از هوای نفس خود پیروی کردند».[65]

  1. 6؛ «اگر تو را اجابت نمی‌کنند، بدان که از هوای نفسشان پیروی می‌کنند».[66]

8. عدم اجرای عدالت؛ «از هوای و هوس پیروی نکنید که از حق منحرف خواهید شد».[67]

9. سقوط انسان از مقام والا؛ «اگر می‌خواستیم مقام او را با این آیات و علوم و دانش‌ها بالا می‌بردیم، ولی او به پستی گرایید و پیروی از هوای نفس کرد».[68]

10. محرومیت از ولایت و نصرت حق؛ «اگر از هوای نفس مردم پیروی کنی، بعد از آن‌که علم برای تو حاصل شده، دیگر هیچ کمکی و یاوری از طرف خداوند برای تو نخواهد بود».[69]

  • چگونه با هوای نفس مبارزه کنیم؟

در قرآن موانع ایمان و عوامل سقوط در ذیل سه عنوان عام و وسیع قرار می‌گیرند که به ترتیب عبارتند از: هوای نفس، دنیا و شیطان.

به طور کلی عواملی را که موجب ضعف ایمان، سلب ایمان و یا عدم تحقق ایمان می‌شوند، می‌توان تحت عنوان عامّ هوای نفس مطرح و بررسی نمود.

هوای نفس دل آدمی را می‌رباید و به یک معنا نمی‌گذارد دلی برای او باقی بماند، تا محلی برای ورود ایمان شود.

  • قرآن و هویٰ نفس

خداوند در مورد بلعم باعورا می‌فرماید: «و اگر می‌خواستیم، وی را بالا می‌بردیم به وسیلة آن (آیات)، ولیکن او به زمین چسبید و از هوای خویش پیروی کرد».[70] وی علم داشت؛ ولی برخلاف آن، از هوای خویش پیروی کرد؛ به دلیل آن که در آیة قبل درباره او می‌گوید: «و بر ایشان بخوان خبر آن‌کسی که آیات خویش را به وی دادیم».[71]

سبب انحراف بلعم باعورا همین شد که از هوای خویش پیروی کرد و به مقتضای علم خویش عمل ننمود. در آیه دیگری می‌فرماید: «پیروی مکن از آن‌کس که دلش را از یاد خویش غافل ساخته‌ایم و از هوای خود فرمان می‌برد و کار او از حد گذشته است».[72]

در آیه دیگری چنین آمده است که: «پس تو را از آن (قیامت) باز ندارد، آن‌کس که به آن باور ندارد و هوای خویش دنبال کرده است که هلاک خواهی شد».[73]

در دو آیه خداوند می‌فرماید کسانی هوای نفس خود را «اله» خود قرار داده‌اند؛ یکی آن‌جا که فرموده است: «آیا دیده‌ای آن‌کس را که هوای خویش به خدایی گرفت، پس آیا تو بر او نگهبان خواهی بود؟».[74]

دوم، آن‌جا که می‌فرماید: «پس آیا دیده‌ای کسی را که هوای خویش را خدای خود گرفته و خداوند او را با داشتن علم (و اتمام حجت) گمراه ساخته، گوش و دل او را مهر زده و بر بینایی وی پرده نهاده؛ پس چه کسی او را بعد از خداوند هدایت خواهد کرد؟ آیا توجه نمی‌کنید».[75]

  • تعارض هوای نفس و هدایت انسان

برخی آیات، پیروی هوا را در تعارض با هدایت در راه خدا دانسته و می‌فرماید: «پس (ای داود) حکم کن (در) میان مردمان به حق، و هوا را پیروی مکن که گمراه کند تو را از راه خدا».[76]

و نیز می‌فرماید: «پس اگر اجابت نمی‌کنند تو را، بدان که آنان تنها هوای خویش را دنبال خواهند کرد و چه کسی گمراه‌تر از آن‌کس که از هوای خود متابعت کند، بدون هدایت (از جانب) خدا».[77]

در آیه دیگری درباره برخی از منافقین می‌فرماید: «آنان کسانی‌اند که خدا بر دل‌هاشان مُهر زده و از خواسته‌های خویش پیروی کرده‌اند».[78] که به مضمون این آیه، پیروی هوای نفس با «طبع دل» تلازم دارد.

و در آیة دیگر می‌فرماید: «جز گمان و آنچه را که نفس خواهد، پیروی نمی‌کنند، در حالی که برای آنان از (سوی) پروردگارشان هدایت آمده بود». که در این آیه نیز، نوعی تعارض بین پیروی از هوای نفس و پذیرش هدایت الهی گوشزد می‌شود.[79]

  • نتیجة پیروی از هوای نفس چیست؟

در آیه دیگری شدت تعارض میان پیروی از هوای نفس و هدایتی که انبيا مي‌آورند، تا آن‌جا که به تکذيب و قتل انبيا مي‌انجامد، مورد يادآوري قرار گرفته، مي‌فرمايد: «پس آيا هرگاه پيامبري به سوي شما چيزي را که نفستان نمي‌خواهد، بياورد، استکبار مي‌ورزيد؟ سپس گروهي را تکذيب مي‌کنيد و گروهي را مي‌کشيد؟».[80]

و نيز در آيات ديگري مي‌فرمايد: «و هرگاه آيه و معجزه‌اي ببينند، اعراض مي‌کنند و مي‌گويند (اين) سحري است مداوم و (پيامبر خدا و معجزاتش را) تکذيب، و از خواسته‌هاي خويش پيروي کردند، حال آن که هر امري ثابت است (و در جاي خود معلوم مي‌شود که راست است يا دروغ)».[81]

در آیات دیگری می‌فرماید: «و اما آن‌کس که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از خواسته‌ها بازداشت، پس حقاً بهشت پناهگاه اوست».[82]

در کتب اخلاقی توصیه بسیار شده که انسان باید تابع عقل باشد و با هوای نفس خود مبارزه کند و در حقیقت، دل انسان رزمگاهی است. بین نفس و عقل و پیروی از نفس با یک مفهوم ارزشی منفی معرفی می‌شود و هوای نفس هم یعنی خواسته آن. قرآن در جایی می‌فرماید: ﴿عَلَيْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾؛ «مواظب خودتان باشید»[83] و در جای دیگری می‌فرماید: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّکِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾؛ «ای نفس آرامش یافته! بازگرد به سوی پروردگارت در حالی که (از او) راضی (و در نزد او) مرضی هستی».[84]

و در آیه دیگری از نفس لوّامه سخن می‌گوید: ﴿وَ لاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾[85] و سرانجام در آیه دیگری از نفس اماره سخن به میان می‌آورد که: ﴿وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّي﴾؛ «محققاً نفس، بسیار به (انجام) زشتی فرمان می‌دهد، مگر آنچه را که پروردگارم رحم کرد».[86]

علت خوب و بد معرفی شدن نفس، در موارد مختلف این است که خداوند دو نوع گرایش در آن قرار داده است: گرایش به خیر و نیکی، و گرایش به شر و بدی.

  • معنای نفس

نفس در یک اصطلاح فلسفي نيز به معناي روح به كار رفته است و بنابراين، كاربردهاي گوناگونِ قرآني و فلسفي دارد كه گاهی افراد را به اشتباه می‌اندازد.

اين نفس چيست كه منشأ فسادها و شرور است و نبايد به خواسته‌هايش گوش فرا داد و چه فرقي دارد با نفس مطمئنه كه خطاب ﴿ارْجِعِي إِلَى رَبِّکِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾ متوجه او مي‌شود؟[87]

به هر حال، نفس برحسب ويژگي‌هاي موردي و كاربردي، گاه «بد» است و گاه «خوب»؛ ولي از نظر لغوي بيش از يك معنا ندارد و با توجه به اينكه مفهوم كاربردي نفس، چيزي جز معناي لغوي آن نيست، بايد گفت كه علت خوب يا بد معرفي شدن نفس در موارد مختلف، اين است كه خداوند دو نوع گرايش در آن قرار داده است: گرايش به خير و نيكي، و گرايش به شر و بدي.

  • وجود عقل و نقش هدایتگری آن

نفس با گرايش‌هاي مختلفي كه دارد، چنان که گفتیم؛ موضوع اخلاق و مخاطب دستورهاي اخلاقي است.

وجود اين گرايش‌هاي گوناگون در نفسْ، ضروري است؛ چراكه اصولاً كمال انساني فقط با وجود آن‌ها امكان‌پذير است. ملاک هوای نفس این است که غریزه کور و مرزناشناس ارضا شود و نقطه مقابلش این است که هنگام ارضای غریزه، عقل به کار گرفته شود.

هر آن‌کس که زمام او به دست نفس اماره است، غرايز، او را راهبری می‌كنند و وی چشم و گوش بسته و بی‌توجه به ماورای خواسته‌های غريزی خود از آن‌ها پيروی می‌كند، چنين كسی در مقام نفس اماره تا ابد باقی می‌ماند. و چنان‌كه خداوند فرموده است: «به زندگی مادی می‌چسبد و از خواسته‌هايش پيروی می‌كند».[88]

پس می‌توان در يك عبارت كلّی چنين گفت كه اگر از ميل‌های غريزی و كشش‌های كور كه فقط ارضای خود را می‌خواهند پيروی كرديم، بدون آن‌كه فكر كنيم نتيجه بعدی آن چه می‌شود و غرض ما صرفاً لذّات آنی باشد، اين هوای نفس است؛ اما اگر تأثير آن را در روح و سرنوشت خويش و رابطه با خدايمان مورد توجه و دقت قرار داديم و سپس تصميم گرفتيم و گرچه تصميم نهايی ما در نهايت همان باشد كه خواسته غريزه است، عمل به چنين تصميمی ديگر پيروی از نفس و هوای نفس نخواهد بود؛ چون در اين صورت، انگيزه ما فقط غريزه نيست؛ چرا كه محاسبه كرده‌ايم و با دقت در نتيجه و آينده كار، راه خويش برگزيده‌ايم و چنانچه نتايج سوئی بر آن بار می‌شد، به آن كار دست نمی‌زديم.

و در عبارتی كوتاه‌تر، ملاك هوای نفس اين است كه غريزه كور و مرزناشناس ارضا شود. و نقطه مقابلش اين است كه هنگام ارضای غريزه، عقل به‌كار گرفته شود.

بنابراين، برای آن‌كه ما به آنچه می‌دانيم ايمان بياوريم، بايد خويشتن را از قيد هوای نفس رها سازيم؛ يعنی بر اساس بينش صحيح و آينده‌نگری و مقايسه و سنجش و گزينش راه بهتر، تصميم بگيريم.

  • مهارت غلبه بر نَفْس امّاره در قرآن

مطابق آموزه‌های دینی، آدمی در مسیر تکاملی خود، با دشمن درونی به نام نَفْس امّاره، در ستیز است. به تعبیر قرآن کریم ویژگی نَفْس امّاره، امرکننده به بدی و زشتی است: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾؛ «به درستی که نَفْس (سرکش) بسیار به بدی‌ها امر می‌کند».[89]

منظور از نَفْس که دشمن انسان است، «آن دسته از گرایش‌هایی است که مانع ترقّی روح انسان و تقرّب به سوی خداست». پیامبر اسلام6 به دشمنی نَفْس تصریح فرموده است: دشمن‌ترین دشمنانت نَفْس توست که میان دو پهلوی توست».[90]

پُرواضح است که ایجاد زندگی سالم و پیشروی به سوی کمال مطلوب که فطرت آدمی آن را خواستار است، وقتی تحقّق می‌پذیرد که انسان توان مقابله با نَفْس امّاره را داشته باشد و در میدان ستیز و مبارزه با او زانو نزند، چون در صورت عدم توان مقابله با دشمن داخلی (نَفْس امّاره) و تبعیّت از او، آدمی هویّت انسانی خویش را می‌بازد و از سِلْک انسانیّت خارج می‌شود. و در مسیر حیوانیّت گام می‌نهد. بلکه بدتر از چهارپایان می‌شود: «آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر».[91]

سؤال اصلی که ما در این بخش از نوشتار در پی پاسخ آن هستیم، این است که قرآن کریم چه نوع مهارت‌ها و راه‌کارهایی را برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره (امیال نَفْسانی) ارائه داده است تا آدمی در پرتو آن مهارت‌ها، هویّت انسانی خویش را از گزند نَفْس امّاره حفظ کند و به سوی کمال مطلوب فطری خویش پیش رود؟

بر مبنای این سؤال اصلی، سؤالات فرعی دیگری نیز مطرح است که
عبارتند از:

1ـ رابطة مهارت‌ها با غلبه بر نَفْس امّاره چیست؟

2ـ آیا انسان‌ها و مربّیان، با مهارت‌های قرآنی غلبه بر نَفْس امّاره آشنایی دارند؟

  • اهمیّت مقابله و جهاد با نَفْس

قبل از بیان مهارت‌ها، مباحث اهمیّت مقابله با نَفْس، مفهوم‌شناسی نَفْس، وجوه استعمال واژة نَفْس در قرآن، مراتب نَفْس و مردم و خواسته‌های نَفْسانی مطرح می‌شود. با مروری اجمالی به آیات کریمه و روایات معصومین:، اهمیّت مقابله و جهاد با نَفْس آشکار می‌گردد که در این نوشتار به سه آیه و دو روایت استناد می‌شود:

1ـ ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ...﴾؛ «ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که خداى یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید...».[92]

در این آیه فلسفة مشترک بعثت پیامبران، عبودیّت و بندگی آدمی خوانده شده است. روشن است که عبودیّت و بندگی خداوند وقتی تحقّق می‌پذیرد که آدمی از خواسته‌های نَفْسانی و طاغوت اجتناب نماید، چنانکه در ادامة آیه به ضرورت اجتناب از طاغوت (درونی و بیرونی) تصریح نموده است.

2ـ ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ...﴾؛ «او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزکیه مى‏کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى‏آموزد...».[93]

در این آیه یکی از اهداف بعثت پیامبر اسلام6 را تزکیة نَفْس آدمی بیان نموده است.

در چهار آیه از آیات قرآن کریم، واژة تزکیه و تعلیم در کنار هم آمده است. در سه آیه واژة تزکیه مقدّم بر واژة تعلیم شده است. که این تقدّم نشان از اهمیّت تزکیة نَفْس و مقابله با هواهای نَفْسانی است. در آیه‌ای هم که واژة تعلیم بر واژة تزکیه مقدّم شده، از زبان حضرت ابراهیم7 نقل شده است.[94]

3ـ ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا﴾؛ «که هر کس نَفْس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده است».[95]

در این آیه بعد از ذکر یازده قَسَم، راه اساسی رسیدن به رستگاری، پاکی نَفْس ذکر شده است.

دو نمونه از روایات:

1ـ امام صادق7 فرمود: «پیامبر6 گروهی از مسلمانان را به جهاد فرستاد. هنگامی که بازگشتند، فرمود: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، ولی وظیفة جهاد اکبر بر آنها باقی مانده است. عرض کردند: ای رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود:‌ جهاد با نَفْس».[96]

2ـ حضرت علی7 فرموده است:‌ «مجاهد واقعی کسی است که با هوس‌های سرکش نَفْس خود بجنگد».[97]

از مجموع سه آیه و دو روایت، این مطلب استفاده می‌شود که مقابله با نَفْس (امیال نَفْسانی) دارای اهمیّت شایانی است، چرا که راه رستگاری آدمی و فلسفة بعثت مشترک پیامبران، تهذیب نَفْس آدمی است.

استاد مرتضی مطهّری می‌گویند: «اصل معنای نَفْس یعنی خود. از آن جهت به آن روح می‌گویند که جنبة مافوق جسمانی دارد و از آن جهت به آن نَفْس می‌گویند که خود انسان است».[98]

علاّمه طباطبائی می‌فرماید: «نَفْس آن طور که از کتاب‌های لغت استفاده می‌شود، عبارت از عین یک چیز است. نَفْس انسان عبارت از چیزی است که انسان به واسطة آن انسان شده است و آن مجموع روح و جسم وی در این زندگی و روحِ تنها در زندگی برزخی است».[99]

آیهٔ الله مصباح یزدی می‌گوید: «کلمة نَفْس واژة عربی است که معادل آن در فارسی، «خود» و گاهی «من» به کار می‌رود. این واژه در قرآن به صورت‌های مختلف استعمال شده است. بدون شک چیزی که به آن نَفْس گفته می‌شود، همان «هویّت» انسان است و چیزی جدای از آن نیست. ما چند موجود نیستیم، بلکه یک انسان هستیم و یک «هویّت» بیشتر نیستیم.

آنچه که هست ابعاد مختلف همین یک نَفْس و خودِ واحد است. نَفْس انسان قوّه‌ای دارد به نام عقل که ادراکات انسان و تشخیص خوب و بد به آن مربوط می‌شود. همین نَفْس، خواسته‌ها و گرایش‌هایی نیز دارد. اینها دو بُعد از هویّت و منِ واحدِ هر انسان است».[100]

از مجموع نظرات فوق استنباط می‌شود؛ که نَفْس در لغت به معنی ذات (خود) است، که البتّه این خود (نَفْس) دارای دو بُعد است؛ بُعدی مربوط به ادراکات انسان و بُعدی مربوط به امیال و خواسته‌های اوست.

  • نَفْس امّاره

قرآن كریم می‌فرماید: ﴿...إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّي...﴾؛ «نَفْس (سرکش) بسیار به بدیها امر مى‏کند...».[101]

«نَفْس امّاره؛ یعنی نَفْس فرمان‌دهنده و به شدّت فرمان‌دهنده و در کمال استبداد فرمان‌دهنده. مقصود، حالتی از نَفْس است که در آن حالت، هواها بر انسان حاکم و غالب است و انسان صد در صد محکوم خواهش‌های نَفْس خویش است. نَفْس امّارة به سوء، یعنی نَفْسی که به انسان، فرمان به بدی می‌دهد و انسان هم تابع فرمان‌دهنده به بدی و شرارت است».[102]

واژة نَفْس در قرآن به اشکال زیر استعمال شده است:

1ـ عقوبت: ﴿وَ يُحَذِّرُکُمُ اللَّـهُ نَفْسَهُ﴾[103]؛ یعنی:‌ «وَیُحَذِّرُکُمْ عُقُوبَتَهِ».

2ـ علم: ﴿وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ﴾[104]؛ یعنی:‌ «وَ لاَأَعْلَمُ مَا فِی عِلْمِکَ».

3ـ جان: ﴿وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلاَئِکَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ﴾[105]؛ یعنی: «أَرْوَاحَکُمْ».

4ـ دل: ﴿وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّـهُ﴾[106]؛ یعنی: «وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی قُلُوبِکُمْ».

5ـ تن: ﴿فَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾[107]؛ یعنی: «أَجْسَادَهُمْ یَظْلِمُونَ».

6ـ مردم: ﴿مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ﴾[108]؛ یعنی: «أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ إِنْسَاناً بِغَیْرِ إِنْسَانٍ».

7ـ از جنس خودتان: ﴿لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ...﴾[109]؛ یعنی: «نَفْساً مِنْ جِنْسِکُمْ».

8ـ یکی از اهل دین: ﴿...وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ...﴾[110]؛ یعنی: «لاَتَقْتُلُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً مِنْ أَهْلِ دِینِکُمْ».

9ـ کشتن یکی از اهل دین: ﴿وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ...﴾[111]؛ یعنی: «أَنْ یَقْتُلَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».

  • مردم و خواسته‌های نَفْسانی

اصولاً مردم در برابر خواسته‌های نَفْسانی به چند دستة زیر تقسیم می‌شوند:

دستة اوّل؛ مردمی هستند که به دلخواه خود عمل می‌کنند و چیزی مانع آنان نمی‌شود. اینان همواره به دنبال لذایذ مادّی‌ هستند و زندگی دنیا را بر آخرت برتری می‌دهند. قرآن کریم دربارة این دسته از مردم می‌فرماید: «واى بر کافران از مجازات شدید (الهى)! *همانها که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى‏دهند...».[112]

این‌که انسان به دنبال مادّیات و تمایلات نَفْسانی است و نمی‌خواهد از آنها دست بردارد، خود منشأ کفر است. دین می‌گوید از این خواسته‌هایت دست بردار و چون انسان نمی‌خواهد از آنها کناره‌گیری کند، لذا دین را نمی‌پذیرد تا به راحتی هر عملی را مرتکب گردد. پس این دسته از انسان‌ها برای تمایلات نَفْسانی حدّ و مرزی نمی‌شناسند. چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: «(انسان شک در معاد ندارد، ) بلکه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند!».[113]

دستة دوم، کسانی هستند که برای خواسته‌هایشان حدّ و مرزی می‌شناسند، سعی می‌کنند از محرّمات اجتناب کنند، ولی از برآورده ساختن خواسته‌های نَفْسانی، نظیر مکروهات، مشتبهات و محلّلات خودداری نمی‌کنند. خود این دسته نیز به چند شاخه تقسیم می‌گردند: و برخی، از کبائر اجتناب می‌کنند و گاهی مرتکب صغائر می‌شوند و گروهی کبائر را نیز مرتکب می‌شوند. برخی از این افراد بلافاصله پس از گناه توبه می‌کنند و برخی دیگر توبه نمی‌کنند و بر گناه خود اصرار می‌ورزند، ولی به هر حال همة این افراد سعی و اهتمام دارند که تا حدودی محرّمات را ترک کنند.

دستة سوم؛ کسانی هستند که اصل را بر مخالفت هوای نَفْس قرار می‌دهند، مگر در مواردی که رضای خداوند در موافقت نَفْس است، آن هم به جهت رضای خدا نه جهت پیروی هوای نَفْس. اصل در زندگی آنها این است که هر چه دلشان می‌خواهد، انجام ندهند و در هر کار، معیار را رضایت خدا قرار می‌دهند. البتّه این دسته نیز دارای مراتب می‌باشند. و شاید اختلاف مراتب به بی‌نهایت میل کند.[114]

 


[1] . ﴿وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِينَ‌ * وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ يَلْهَثْ ذٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ کَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ‌﴾؛ (سوره اعراف: آیات 175و176).

[2] . مردان شما در زمان رسول خدا6، شمشیر تیز و بُرّان بودند، ولی پس از رحلت حضرت، فرسوده شدند.

[3] . تفسیر نمونه: 12ـ14، ذیل آیه 175 سوره اعراف.

[4] . ﴿وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ کَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾. (سوره کهف: آیه28).

[5] . ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ‌﴾ (سوره جاثیه: آیه23).

[6] . فیض کاشانی.

[7] . سعدی.

[8] . بحارالأنوار:67/75، باب46، حدیث3 ؛ وسائل الشیعه:2/438، باب24، حدیث2581.

[9] . بحارالأنوار: 67/78، باب46، حدیث11 ؛ أعلام‌الدین:309.

[10] . بحارالأنوار: 67/76، باب76، حدیث5 ؛ مستدرک الوسائل: 12/111، باب81، حدیث13658.

[11] . مستدرک الوسائل: 12/113، باب81، ذیل حدیث13668 ؛ غررالحکم: 306، حدیث7028.

[12] . مستدرک الوسائل: 12/113، باب81، ذیل حدیث13668 ؛ غررالحکم: 306، حدیث6997.

[13] . غررالحکم:306، حدیث7014.

[14] . غررالحکم:64، حدیث814.

[15] . غررالحکم:304، حدیث6939.

[16] . مستدرک الوسائل: 11/343، باب42، ذیل حدیث13217 ؛ غررالحکم:304، حدیث6937.

[17] . غررالحکم: 305، حدیث6971.

[18] . مستدرک الوسائل: 12/113، باب81، حدیث13666 ؛ دعائم الاسلام: 2/350، باب1، حدیث1297.

[19] . غررالحکم: 65، حدیث836 ؛ مستدرک الوسائل: 12/115، باب81، ذیل حدیث 13668.

[20] . غررالحکم: 304، حدیث6965 ؛ عوالی اللئالی: 1/273، حدیث95.

[21] . مستدرک الوسائل:11/346، باب42، ذیل حدیث13217 ؛ غررالحکم:305، حدیث6967.

[22] . مستدرک الوسائل:12/115، باب81، ذیل حدیث13668 ؛ غررالحکم:186، حدیث3541.

[23] . تفسیر و شرح صحیفه سجادیه، جلد دهم، نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان.

[24] . «أیّها النّاس! إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ‏ عَلَيْكُمُ‏ اثْنَانِ:‏ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ».

[25] . «فَأَمَّا اتِّبَاعُ‏ الْهَوَى‏ فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَة».

[26] . بحارالانوار، ج74، ص188، (با کمی تفاوت) و بحارالانوار، ج70، ص90ـ91 (با تفاوت بسیار اندک).

[27] . «عش ما بدالک سالما في ظل شاهقه القصور! يهدي اليک بما اشتهيت لدي الرواح و في الکبور! حتي اذا تزعزعت النفوس و دحرجت! فهناک تعلم موقنا ما کنت الا في غرور!»؛ انوار نعمانیه، ج3، ص114 (با کمی تفاوت).

[28] . (الا و ان الدنيا قد ولت حذّاء، فلم يبق منها الا صبابه کصبابه الاناء اصطبها صابها)؛ «حذّا» همان‌گونه که در تفسیر سید رضی (رضوان الله تعالی‌علیه) و مفسران نهج‌البلاغه آمده و به معنی «سریع» است، و در اصل از «حذّ» (بر وزن حظّ) به معنی قطع، یا قطع سریع گرفته شده، سپس به هر حرکت سریع اطلاق شده است، «حذا»‌ مؤنث (احذّا) است.

[29] . صبابه در متن به قدر کافی توضیح داده شده است، نکته‌ای که در اینجا باید بر آن بیفزاییم این است که ضمیرهایی که در (اصطبها) و (صابها) آمده به صبابه‌بر می‌گردد، زیرا واژه اناء مذکر است، و ضمیر مؤنث به آن بازنمی‌گردد.

[30] . (و اين در صورتي است که اصطب مفهومي غير از صب داشته باشد). [از مراجعه به کتب لغت روشن می‌شود که برای کلمه «اصطبّ» هر دو معنی را ذکر کرده‌اند.] به هر حال صبابه مقدار کمي از مايع درون ظرف است که باقي مانده است که يا آن را نيز مي‏ريزد و يا با آن کامش را تر مي‏کند. بعضي نيز براي اصطب معني ديگري ذکر کرده‏اند که دلالت بر نوشيدن باقيمانده ته ظرف دارد، اين جمله خواه به معني باقي گذاشتن مقدار ناچيزي از آب در ته ظرف و خواه به معني نوشيدن آب باشد اشاره به عمر کوتاه دنياست که هيچ کس بهره قابل توجهي از آن نمي‏گيرد، دورانش کوتاه و نعمت‌هايش زوال‏پذير و زودگذر و کم دوام است.

[31] . الا و ان الاخره قد اقبلت.

[32] . و لکل منهما بنون، فکونوا من ابناء الاخره، و لا تکونوا من ابناء الدنيا.

[33] . فان کل ولد سيلحق بابيه يوم القيامه.

[34] . سوره روم: آیه7.

[35] . سوره جاثیه: آیه 24.

[36] . سوره قارعه: آیه9.

[37] . و ان اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل.

[38] . «لا عن قبيح يستطيعون انتقالا و لا في حسن يستطيعون ازديادا».

[39] . نهج‌البلاغه، خطبه188.

[40] . سوره مؤمنون: آیه99ـ100.

[41] . سوره شعراء: آیه102.

[42] . سوره مؤمن: آیات84 و 85.

[43] . سوره یونس: آیه91.

[44] . «سبعه اسباب يکتب للعبد ثوابها بعد وفاته، رجل غرس نخلا او حفر بئرا او اجري نهرا او بني مسجدا او کتب مصحفا او ورث علما او خلف ولدا صالحا يستغفقر له بعد وفاته».

[45] . تنبیه الخواطر، (طبق نقل میزان الحکمه، ج3، ص24ـ23 ماده عمل).

[46] . سوره ص: آیه 26.

[47] . سوره جاثیه: آیه 23.

[48] . سوره نازعات:‌ آیات40ـ41.

[49] . سوره حجر:‌‌ آیه 3.

[50] . «مَنْ اَطالَ الاَْمَلَ اَساءَ الْعَمَلَ»؛ نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شماره36.

[51] . «وَ اعْلَمُوا! اَنَّ الاَْمَلَ یُسْهِى الْعَقْلَ وَ یُنْسِى الذِّکْرَ فَاَکْذِبُوا الاَْمَلَ! فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَ صاحِبُهُ مَغْرُورٌ».

[52] . «اَیُّهَا النّاسُ! الزَّهادَهُ، قِصَرُ الاَْمَلِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرَّعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ».

[53] . تنبیه الخواطر، ص226 (به نقل از میزان الحکمه، ج1، ص143).

[54] . «الْأَمَلُ‏ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِي‏، وَ لَوْ لَا الْأَمَلُ مَا أَرْضَعَتْ أُمٌّ وَلَداً وَ لَا غَرَسَ غَارِسٌ شَجَرا».

[55] . ﴿وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ کَذَّبُوا بِآيَاتِنَا﴾. سوره انعام، آیه 150 .

[56] . ﴿وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ کَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ (سوره کهف: آیه28).

[57] . ﴿وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى‌ * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى‌﴾ (سوره نازعات: آیه40و41).

[58] . محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، دارالحدیث، ج14، ص6690.

[59] . مجله پرسمان، اسفند 1387 و فروردین1388 ـ شماره74 و 75.

[60] . ﴿وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ (سوره کهف: آیه28).

[61] . ﴿فَلاَ يَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ يُؤْمِنُ بِهَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى‌﴾ (سوره طه: آیه16).

[62] . ﴿وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللهِ﴾ (سوره قصص: آیه50).

[63] . ﴿فَاحْکُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّکَ عَنْ سَبِيلِ﴾ (سوره ص: آیه26).

[64] . ﴿وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ﴾ (سوره مؤمنون: آیه71).

[65] . ﴿وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ * وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ﴾ (سوره قمر: آیه2و3).

[66] . ﴿فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ﴾ (سوره قصص: آیه50).

[67] . ﴿فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا﴾ (سوره نساء: آیه135).

[68] . ﴿وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ (سوره اعراف: آیه176).

[69] . ﴿وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِيرٍ﴾ (سوره بقره: آیه120)

[70] . ﴿وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ (سوره اعراف: آیه176).

[71] . ﴿وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِينَ‌﴾ (سوره اعراف: آیه175).

[72] . ﴿وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ کَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ (سوره کهف:آیه 28).

[73] . ﴿فَلاَ يَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ يُؤْمِنُ بِهَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى‌﴾ (سوره طه: آیه 16).

[74] . ﴿أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَيْهِ وَکِيلاً﴾ (سوره فرقان: آیه43).

[75] . ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ‌﴾ (سوره جاثیه: آیه23).

[76] . ﴿فَاحْکُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّکَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ﴾ (سوره ص: آیه26).

[77] . ﴿فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللهِ﴾ (سوره قصص: آیه 50).

[78] . ﴿أُولٰئِکَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّـهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ‌﴾ (سوره محمد: آیه16).

[79] . ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى‌﴾ (سوره نجم: آیه23).

[80] . ﴿أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَي أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ﴾؛ (بقره، 87).

[81] . ﴿وَإِن يرَوْا آيةً يعْرِضُوا وَيقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ * وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ﴾؛ (قمر، 2 و 3).

[82] . ﴿وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى‌ * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى‌﴾؛ (سوره نازعات: آیه40و41).

[83] . سوره مائده: آیه105.

[84] . سوره فجر: آیه27و28.

[85] . سوره قیامت: آیه2.

[86] . سوره یوسف: آیه53.

[87] . از موارد كاربرد واژة «نفس» در قرآن مي‌توان دريافت كه مفهومي جز مفهوم لغوي آن ندارد و نفس در لغت ـ به استثناي مواردي كه به صورت تأكيد به كار رفته، مانند «جاء زيد نفسه» ـ عموماً معناي «شخص» يا «من» از آن منظور گرديده است؛ با اين تفاوت كه به تناسب موارد مختلف، ويژگي‌هايي به آن افزوده مي‌شود كه واژة نفس به ‌لحاظ آن ويژگي، بار ارزشيِ مثبت يا منفي مي‌يابد.

[88] . ﴿أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾؛ [سوره اعراف: آیه176].

[89] . سوره یوسف:‌ آیه53.

[90] . «اَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛ (مجلسی، 1386ق، ج71: 64).

[91] . ﴿أُولَئِکَ کَالْأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾؛ (سوره اعراف: آیه169).

[92] . سوره نحل: آیه36.

[93] . سوره جمعه: آیه2.

[94] . سوره بقره: آیه129.

[95] . سوره شمس: آیه9.

[96] . «عَنْ أَبِی عَبْدالله7: إِنَّ النَبِیَّ6 بَعَثَ سَرِیَةً فَلَمَّا رَجَعُوا، قَالَ مَرْحَباً بِقَومٍ قَضُوا الْجِهَادُ الْأَصْغَرِ وَ بَقِیَ عَلَیْهِم الْجِهَادُ الْأَکْبَرِ. قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ6 مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرِ؟ قَالَ: جِهَادُ النَّفْسّ»؛ (حُرّ عاملی، 1396ق.، ج11: 122).

[97] . همان؛ «المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ».

[98] . مطهّری، 1374، ب، ج4: 658 .

[99] . طباطبائی،1370، ج4: 230.

[100] . مصباح یزدی، 1383، الف: 29ـ28.

[101] . سوره یوسف: آیه53.

[102] . مطهّری، 1374، الف: 181.

[103] . سوره آل‌عمران: آیه28.

[104] . سوره مائده: آیه116.

[105] . الأنعام:93 و الزّمر:42.

[106] . سوره بقره: آیه284.

[107] . سوره روم: آیه9.

[108] . سوره مائده: آیه32.

[109] . سوره توبه: آیه128.

[110] . سوره نساء: آیه29.

[111] . سوره نساء: آیه66.

[112] . ﴿وَوَیْلٌ لِّلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ * الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ...﴾ (ابراهیم/2و3).

[113] . ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾؛ (سوره قیامت: آیه5).

[114] . ر.ک؛ مصباح یزدی،1376: 123.

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: