borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد سوم»
پیام آسمانی غدیر و مصلحت‌سنجی‌ها

چهره درخشان حضرت على7 در تاریخ اسلام چنان پرفروغ است كه كمتر كسى را می‌توان یافت كه از نقش على7 در صدر اسلام و قرب او در نزد پیامبراسلام6 اطلاعى نداشته باشد. همه مورخین و محدثین اذعان دارند كه على7 در اوان نوجوانى در دامان پیامبر6 پرورش یافت و على7 عطیه‌اى بود از خاندان ابوطالب7 در عصر فقر و مسكنت، براى پیامبر6؛ تا این كه خداوند زمینه رشد و نمو على7 را در خانه پیامبر6 بدین طریق فراهم نمود. و از سن ده سالگى به طور مستقیم، تحت تربیت كامل‌ترین انسان عصر قرار گرفت.

پیامبر6 بعد از بعثت، از آغاز رسالت خود تا زمان ارتحالش، در هرجا و در هر زمان كه شرایط اقتضا می‌نمود، از فرصت بهره می‌جست و مقام و منزلت على7 را به اصحاب یادآور می‌شد و جانشینى او را به عام وخاص گوشزد می‌نمود كه احادیث؛ الدار، منزلت، ثقلین، علم و... نمونه‌‌هایى از موارد فوق است.

و آخرین اقدام پیامبر6 در این مورد در غدیر خم می‌باشد كه بیش از سیصدنفر از بزرگان اهل سنت به طرق مختلف حدیث غدیر خم را از یكصد صحابه پیامبر6 نقل نموده‌اند.

پیامبر6 در احادیث فوق ـ از جمله در واقعه غدیرخم ـ على7 را در ولایت خود شریك كرده بود. او پس از آن‌که مسلمانان را به گردهم جمع کرد، از آن‌ها پرسیده بود كه:

«الست اولى بكم من انفسكم»؛ آیا من از شما برشما مسلط‌تر نیستم؟ وقتى كه پاسخ «بلى» را شنید، سپس اعلام داشت كه «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَهَذَا عَلِيٌ‏ مَوْلَاه‏»؛ هركس كه من مولاى اویم، این على مولاى اوست.

پى بردن و شناختن به علل غصب خلافت، نیاز به شناخت جامعه اسلامى همزمان با رحلت پیامبراسلام6 دارد. همه می‌دانیم درجه ایمان صحابه از انصار و مهاجرین متفاوت بود. و نیز پیامبر6 براى جایگزین كردن فرهنگ اسلامى به جاى فرهنگ قبیله‌اى و جاهلیت، نهایت كوشش خود را نمود. اما به علت نامساعد بودن شرایط، اختلافات قبیله‌اى ریشه كن نگردید.

برای «مولا» حدود ده معنای مختلف وجود دارد که یکی از آن‌ها به معنی «اولی به تصرف» است و بقیه چیزهایی هستند در حدود «محب»، «ناصر» و «دوست». با توجه به سؤال پیامبر6 در غدیر خم «الست اولی بکم من انفسکم»؛ استفاده از کلمه «مولا» ناظر بر معنای «اولی به تصرف»‌ است. متأسفانه در طول تاریخ، دستگاه حکومتی بنی‌امیه، بنی‌عباس و غیره سعی کردند کلام پیامبر6 را ناظر بر معنای دیگر از جمله؛ محب و دوست نمایند.

پیامبر6 پس از واقعه غدیر خم، برای تثبیت جانشینی علی7 تدبیری اندیشید. آن این که سپاهی به فرماندهی جوانی نورس، به نام اسامه بن زید را مأمور حرکت به سوی شام نمود و اصحاب را تحریص به شرکت در آن سپاه نمود و متخلفین را لعن فرمود، تا شاید بتواند موانعی را که بر سر راه جانشینی علی7 پس از رحلتش وجود داشت، برطرف سازد. و اما با تمام اصرار پیامبر6 سپاه اسامه تا حضرتش حیات داشت، حرکت نکرد و حتی کوشش پیامبر6 برای مکتوب داشتن آخرین وصیت‌نامه‌اش ناکام ماند و بلافاصله بعد از رحلت پیامبر6، صفحه تاریخ به گونه‌ای باورنکردنی ورق خورد که خود امام7، چنان مسئله جانشینی را برای خود محرز می‌دانست و تصور نمی‌کرد که کسی در آن طمع داشته باشد و همه اذعان داشتند تنها کسی که لایق جانشینی پیامبر6 است، علی7 می‌باشد. وقتی عباس عموی پیامبر6 به علی7 ـ هنگامی که مشغول تجهیز پیامبر بود ـ گفت: دست بده تا با تو بیعت کنم و اگر چنین کنی، در خلافت با تو رقابت نخواهم کرد و در آن طمع نخواهم نمود. ولی علی7 به خلافت خود آن‌قدر مطمئن بود که به عباس پاسخ داد: ای عمو! مگر کسی هست که در این امر طمع داشته باشد؟

با تمام این وجود، امت اسلام پس از رحلت پیامبر6 دچار فاجعه‌ای عظیم گردید و عده‌ای با توجه به قرابت‌هایی که با پیامبر6 داشتند؛ خواستار ارائه نقشی در عهد پیامبر6 بودند، که حداقل در جامعه مطرح شوند. و چون آن‌ها خود را محروم از همه چیز دیدند، حب جاه و مقام در خانه دل آن‌ها به نحوی مأوی کرده بود، که دنبال فرصتی بودند که این فرصت بعد از رحلت پیامبر6 برایشان فراهم شد و جامعه اسلامی را تجزیه نمودند و چنان ضربه‌ای به وحدت اسلامی زدند که در طی قرون متمادی مسلمانان نتیجه این اقدام را دیده و می‌بینند. در اینجا به دو سؤال پاسخ داده می‌‌‌شود:

ـ اول این که علل غصب خلافت چه بود؟

ـ دوم این که چرا علی7 سکوت اختیار نمود و برای گرفتن حق خود دست به شمشیر نبرد؟ اسرار سکوت علی7 در چیست؟ و چرا اصحاب پیامبر6 دست به چنین اقدامی زدند و برخلاف دستور پیامبر6 عمل نمودند؟

  • الف ـ علل غصب خلافت

آنچه از تاریخ برمی‌آید علل غصب خلافت امیرالمؤمنین7 موارد ذیل است:

شناختن علل غصب خلافت، نیاز به شناخت جامعه اسلامی همزمان با رحلت پیامبراسلام6 دارد. می‌دانیم که درجه ایمان صحابه چه انصار و چه مهاجرین یکسان نبود. از سوی دیگر پیامبر6 برای جایگزین کردن فرهنگ اسلامی به جای فرهنگ قبیله‌ای و جاهلیت نهایت کوشش خود را نمود. اما اختلافات قبیله‌ای ریشه کن نگردید. حتی در زمان پیامبر6 چندین بار بین انصار و مهاجرین و حتی بین دو قبیله معروف انصار اختلافاتی بروز کرد که اگر درایت و مدیریت پیامبر6 نبود، آتش جاهلیت دوباره شعله‌ور می‌شد.

می‌دانیم که بسیاری از سران قریش و قبایل اطراف، در اواخر عمر پیامبر6 به اسلام ایمان آوردند، که اسلام آن‌ها از روی علم و آگاهی نبود. زیرا آن‌ها روح اسلام را درک نکرده بودند. خداوند در سوره حجرات، آیه 14 به این امر اشاره دارد که به اعراب بگو: ایمانتان به قلب وارد نشده، به حقیقت هنوز ایمان نیاورده اید لیکن بگوئید ما اسلام آوردیم: «قالَتِ‏ الْأَعْرابُ‏ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُم‏».

زندگی قبیله‌ای و ویژگی‌های جامعه قبیلگی، موجب شد که مردم بعد از پیامبر6 آن‌طور که باید از حق علی7 دفاع نکنند. آن‌ها طبق زندگی قبیله‌‌ای، وقتی رئیس قبیله بیعت کرد، تمام افراد قبیله باید بیعت نمایند. در اواخر عمر پیامبر6 بیشتر سران قبیله به اسلام ایمان آوردند و بعد، تمام افراد قبیله پشت سر رئیس قبیله بودند.

به دنبال احیاء فرهنگ قبیله‌ای، فرهنگ اشرافی نیز رشد کرد، اشراف در فرهنگ قبیله‌ای جایگاه ویژه اقتصادی و سیاسی دارند. در داخل مکه اشرافیت زر و زور را در اختیار داشتند. تا این که در جنگ بدر، به سختی زخمدار شدند و بیش از هفتاد نفر از سران قبایل کشته شدند. اشرافیت مکه بعدها در صدد انتقام و التیام این زخم بودند که حوادث ناگواری چون غصب خلافت، حوادث خونین جمل، صفین، نهروان و عاشورا را آفریدند و «هنوز جسد پیامبر6 روی زمین بود که کشمکش آغاز شد. ابوسفیان که در آغاز می‌خواست خیلی زود از آب گل آلود ماهی بگیرد. ـ به خانه علی7 دوید تا شاید او را ابزار مقاصد خود کند. انصار هم بیم داشتند که اشراف زادگان مکه خون پدران را فراموش نکرده باشند، سعدبن عباده را برای بیعت تعیین کردند تا در صورت تعرض مهاجران دست کم برای خودشان امیری داشته باشند.»

بنی‌امیه از قبل با بنی‌هاشم حس خوبی نداشتند. آنها نسبت به بنی‌هاشم دشمنی دیرینه داشتند و لذا سعی نمودند بنی هاشم را از خلافت محروم کنند که نمونه‌های این دشمنی را در دوران جاهلیت و دوران رسالت پیامبر6 در تاریخ داریم و به تبع آن، قریش با علی7 دشمنی خاصی داشتند و به دلیل مواضع قاطع امام، بزرگان و رؤسای قبایل، کینه‌ای عظیم از او بر دل داشتند.

در اواخر عمر پیامبر6، گروهی اهداف نهائی خود را با طرح نقشه‌ای ماهرانه برملا کرده و اجرا نمودند. چنان که از قرائن و اقدامات ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح برمی‌آید، آن سه نقشه‌ای برای غصب خلافت داشتند و با تشکیل گروه سه نفره، در نهایت مردم را به غصب خلافت ترغیب نمودند. چنان که از عملکرد آن‌ها مشخص می‌باشد هرسه برای انتخاب خلیفه باهم متحد بوده و در روز سقیفه تعارف‌‌هایی باهم داشته و هرسه باهم به سوی سقیفه رفتند، در حالی که بزرگان مشغول تجهیز و تکفین بدن پیامبر6 بودند و بعد از رفتن به سقیفه، عمر و ابوعبیده اصرار عجیبی در بیعت گرفتن از مردم برای ابوبکر داشتند. و ابوبکر نیز قبل از وفات خود، عمر را جانشین خود کرد، که نشان دهنده نوعی هماهنگی قبلی بین آن‌ها بود و هر سه از همراهی با سپاه اسامه تخلف نمودند و در مدینه ماندند، با این که پیامبر6 متخلفین را لعن کرده بود.

  • 7

قریش به علت این‌که امام، بسیاری از بزرگان قریش، به ویژه بنی‌امیه را کشته بود، کینه و دشمنی عجیبی از او به دل داشتند و حتی بعد از 25 سال در نبردهای مختلف (جمل، صفین، نهروان) این کینه را بروز دادند.

برخی از صحابه از قرب و منزلت علی7 نزد پیامبر6 حسد می‌بردند و حتی حسد برخی از زنان پیامبر6 ـ عایشه ـ در تاریخ مشهود می‌باشد. این حسد به نحوی در میان اصحاب جلوه‌گر یافته بود که پیامبر6 آن را احساس می‌کرد و به آن‌ها گوشزد می‌نمود، تا از حسادت خود دست بکشند؛ به طوری که علی7 در جنگ جمل، وقتی سخن پیامبر6 را به یاد زبیر می‌اندازد، زبیر دست از جنگ می‌شوید.

علمای اخلاق، اصول کفر را حرص، حسد و تکبر می‌دانند. همین سه صفت نقش عمده‌ای در دگرگونی تاریخ اسلام داشته است. برخی از صحابه با توجه به نفوذی که در خانه پیامبر6 داشتند و به وسیله بعضی از زنان پیامبر6، اسرار خانه او را می‌دانستند و با توجه به این که خواهان قدرت یابی بودند و حداقل مقام‌های دوم و سوم را خواهان بودند، وقتی به منصب دست نیافتند برآن شدند؛ که زمینه ریاست خود را بلافاصله بعد از رحلت پیامبر6 فراهم نمایند. علی7 نیز به این امر اشاره دارد:

«قومی با حرص، ولع و بخل شدیدی طالب خلافت شدند و آن را از دیگران باز داشتند و عده‌ای نیز جنبه سخا و کرم پیش گرفتند.» [1]

اعراب با علی7 آشنا بودند و سختگیری‌های او را در برابر عدالت و حق در دوران حیات پیامبر6، به چشم دیده بودند. آن‌ها دیده یا شنیده بودند علی7 در خندق ـ که حساس‌ترین نبرد پیامبر6 با کفار بود. ـ شمشیرش را به خاطر غضبی که بر او مستولی شد، بر فرق دشمن فرود نیاورد. او صبر کرد خشمش فرونشیند و سپس کار دشمن را یکسره کرد، عرب از عدالت او در هراس بودند، علی7 اهل طفره و مداهنه و سهل انگاری نبود، او اهل حق و عدل بود.

امام هنگام بیعت به این مسأله اشاره می‌کند و سپس به عمر گوشزد می‌کند: ای عمر! شتر خلافت را نیک بدوش که نیمی از شیر آن برای تو خواهد بود. امروز اساس آن را به نفع او استوار کن تا او هم فردا، آن را به تو بازگرداند.

گاهی نیز رقابت بین دو قبیله اوس و خزرج موجب می‌شد، عده‌ای از این رقابت به وجود آمده سوء استفاده نموده و زمینه را برای حکومت خود فراهم نمایند. در جریان سقیفه اسیدبن خضیر، سالار قبیله اوس، به سبب حسد بر سعد بن عباده و این که مبادا وی به حکومت برسد، با ابوبکر بیعت کرد. چون او بیعت نمود، همه افراد قبیله اوس بیعت کردند.

  • 7

در نظام قبیله‌‌ای، ریاست از آن ریش سفید و بزرگ قبیله است. متأسفانه به علت کوته بینی برخی از اصحاب، فرهنگ و اندیشه‌های جاهلیت کاملاً از بین نرفته بود. و بسیاری از صحابه، در اواخر عمر پیامبر6 به اسلام ایمان آورده بودند. و چنان که ذکر نمودیم، روح اسلام را درک ننموده بودند. روح قبیله‌ای چند ساعت پس از رحلت پیامبر6 دوباره از تاریک خانه جاهلیت سربرآورد شد و علی7 را درگیر و گرفتار نمود.

ابن ابی‌الحدید از ابن عباس نقل کرد، که عمرگفت: من به طور مسلم علی7 را مظلوم می‌دانم و مهاجرین از علی7 اعراض ننمودند مگر به جهت این که سنش را کم دیدند.

ابوعبیده به علی7 گفت: یابن عم! ما قرابت، سبقت، علم، و یاریت از دین را انکار نمی‌کنیم، لکن خود می‌دانی که تو جوان هستی و ابوبکر پیراست، وی سنگینی این امر را بهتر از تو می‌تواند حمل کند.

نقل است، وقتی که ابوبکر به خلافت رسید، به پدرش ابوقحافه ـ که در طائف بود. ـ نامه نوشت که: مردم مرا به جهت کبر سن به خلافت برگزیدند و تو نیز، بیا و با من بیعت کن که من امروز خلیفه رسول خدایم. او در جواب ابوبکر نوشت:

می‌گویی که مردمان مرا به خلافت برداشتند، به جهت سن من، و من خلیفه رسول خدایم؛ پس تو خلیفه مردم می‌باشی نه خلیفه رسول خدا6 و خدا. و اگر تو را به جهت سن خلیفه کرده‌اند، من از تو سزاوارترم و بایستی مرا خلیفه کنند، تو خود می‌دانی این امر از غیر تو است. اگر حق را به اهلش که خانواده پیغمبرند، واگذاری، تو را بهتر باشد. عمر نیز به ابن عباس اعتراف نموده که: همانا علی درمیان شما بود و او از من و ابوبکر به این امر اولی بود.

  • 7

از ایرادهایی که برامام می‌گرفتند، یکی این بود که می‌گفتند: تو چهره‌ات خنده روست و مزاح می‌کنی. مردی باید خلیفه شود که عبوس باشد و مردم از او بترسند. و عمر شوخ طبعی را یکی از ایرادهای امام می‌دانست.

با غصب خلافت، رابطه الهی بین مردم و حکومت قطع گردید و با غصب خلافت، حق مردم نیز غصب شد. چون داشتن حاکم صالح، عادل و متصل به منبع غیب، حق مردم است، ولی این حق در سقیفه غصب گردید. و چنان ضربه‌ای بر پیکره اسلام پدید آمد، که تا روز قیامت نمی‌توان آن را جبران نمود. خود عمر پس از مدتی درباره انتخاب ابی‌بکر گفت: بیعت ابوبکر برای زمامداری، کار عجولانه و ناگهانی بود که خداوند شر آن را کم کند و ببرد. [2]

مظلومیت حضرت زهرا3 و شهادت او، رفتن ابوذرها به تبعید، برگشتن رانده شده‌های پیامبر6 به مدینه، تسلط بنی امیه بر امور مسلمین، قتل و غارت برجان و مال مردم، رشد فرهنگ جاهلیت و دوری مردم از سیره پیامبر6، سوختن مکه و مدینه در آتش خصم، وقایع عاشورا و شهادت فرزندان پیامبر6 در دشت کربلا و تسلط بنی عباس برسرنوشت مردم، همه و همه از نتایج و عواقب غصب خلافت می‌باشد.

  • ب ـ علل سکوت علی7

پس از بررسی علل غصب خلافت، باید به علل سکوت علی7 نیز اشاره کرد. چرا امام با این که خود را کاملاً برحق می‌دانست، برای به دست آوردن حق خود دست به شمشیر نبرد و حقش را نگرفت؟

مهم‌ترین علل سکوت علی7 در برابر غصب حق خود عبارتند از:

  • 1 ـ سفارش پیامبر6

پیامبر6 به علی7 توصیه فرموده بود: در صورتی که حقت را غصب کردند، اگر تعداد یارانت از تعداد انگشتان دست و پایت فزون شد، برای گرفتن حقت دست به شمشیر ببر و گرنه صبر پیشه نما.

وقتی عده‌ای بعد از سقیفه به نزد علی7 می‌آیند و اعلام آمادگی می‌کنند که: حاضریم حقت را بگیریم. امام برای این که ایمان و پایداری آن‌ها را بیازماید، فرمود: فردا همه با سرهای تراشیده در اینجا حضور یابید. که جز چهار یا پنج نفر حاضر نشدند.

  • 2 ـ حفظ وحدت جامعه اسلامی

علی7 را باید بنیانگذار وحدت دانست، چرا که بیش از هرکسی در این راه فداکاری و سختی کشیده است. بعد از رحلت پیامبر6 فرهنگ قبیله‌ای دوباره جان گرفت و علی7 برای حفظ وحدت مجبور به سکوت بود، که تحمل آن از دست بردن به شمشیر بسیار سخت‌تر و جان‌فرساتر بود.

جامعه اسلامی در آن عصر، با هجوم دشمن خارجی به ویژه روم مواجه بود و اعلام موجودیت پیامبران دروغین مزید بر علت بود. به همین دلیل علی7 در سخنی می‌فرماید: من از همه حریص‌تر به وحدت مردم در جامعه می‌باشم.

  • 3 ـ پیدایش پیامبران دروغین

ارتدادی که در سال دهم هجری و آخرین سال حیات پیامبر6 به ویژه در بین قبایل بزرگ عرب، بنی حنیفه، اسد، کنده، غطفان و لخم روی نمود ـ که اوج آن پس از رحلت پیامبر6 نمودار گشت. ـ در موضع گیری امام در برابر شرایط به وجود آمده تأثیر به سزایی داشت و علاوه برمرتدین، پیامبران دروغین در نقاط مختلف عربستان ادعای نبوت می‌کردند و وحدت اسلامی را مورد تهدید قرار می‌دادند که امام7 در نامه‌ای به مالک اشتر یکی از علل سکوت خود را «پیدایش مرتدین» می‌داند.

  • 4 ـ میدان یافتن منافقان

منافقین در صدد از هم پاشیده شدن وحدت مسلمین و جزیرهٔ العرب بودند و قیام امام به اهداف آن‌ها کمک می‌نمود، لذا امام اهداف شوم منافقین را خنثی
نمود.

  • 5 ـ کمی یاران و حامیان

امام7 در خطبه شقشقیه، یکی از علل سکوت خود را کمی یاران و حامیان خویش می‌داند؛ که یا باید با دست تهی حق خود را بگیرد و یا با وضع تاریک روزگار بسازد.

سپس می‌فرماید: در حالی که در چشمم خار بود و گلویم را عقده گرفته و میراثم به تاراج رفته بود، صبر را پیشه ساختم.

  • 6 ـ حفظ کیان اسلام

امام درخطبه پنجم نهج‌البلاغه، کمی یار و حفظ کیان اسلام و جلوگیری از اختلافات را متذکر می‌شود و علت سکوت خود را ترس از مرگ نمی‌داند، بلکه قیام خود را بی‌حاصل و زیانبار برای جامعه اسلامی می‌داند.

  • 7 ـ احیای فرهنگ قبیله‌ای

چنانچه در بحث علل غصب خلافت گفته شد، پیامبر6 در مدت 23 سال فرهنگ جاهلیت را از جامعه زدود. ولی بسیاری از سران مکه بعد از 23 سال جنگ به اسلام ایمان آوردند، که پیامبر6 لقب «طلقاء» را به آن‌ها داد. آن‌ها به علت عدم درک روح اسلام، فرهنگ جاهلیت را در بین خود بعد از رحلت پیامبر6 احیاء کردند. و چون رئیس قبیله از علی7 پیروی ننمود، مردم نیز به تبع آن‌ها از امام حمایت ننمودند.

آن‌ها توجیه کردند که باید جانشین از قریش باشد که پیامبر6 قریشی است. علی7 به آن‌ها فرمود: چه کسی از من به پیامبر6 نزدیک‌تر است؟

  • 8 ـ حرکت خشونت‌آمیز

برخی از صحابه از جمله عمر؛ چنان دست به خشونت زدند که کمتر کسی یارای مخالفت با آن را داشت. مثلاً عمر تازیانه به دست می‌گرفت و می‌گفت: هرکه بگوید پیامبر6 از دنیا رفته، او را شلاق می‌زنم.

عده‌ای از رجّاله‌ها در کوچه‌ها راه می‌افتادند و مردم را به بیعت با ابوبکر فرا می‌خواندند. مردم هم تابع احساسات جمع بودند، از روی ترس و بی‌اطلاعی با خلیفه بیعت کردند.

  • 9 ـ سرعت بیعت

سرعت بیعت و شدت عمل اصحاب سقیفه به حدی بود که هرگونه فرصت عکس‌العمل را از امام گرفت. امام که در حال تغسیل و تکفین بدن پیامبر6 بود، واگذاشتن جنازه پیامبر6 را بدون غسل و کفن، بی‌احترامی و خیانت بزرگی به پیامبر6 می‌دانست. اصحاب سقیفه از این دل مشغولی علی7 بهره جسته و به حدی درگرفتن بیعت سرعت عمل به خرج دادند که هنوز آب غسل پیامبر6 خشک نشده بود، کار را تمام کردند.

  • 10 ـ نگه داشتن حرمت دین

علی7 خلافت را حق خود می‌دانست، اما حرمت دین را برتر از آن می‌دید. و اگر دین ضربه می‌دید، آن را نمی‌شد جبران کرد. علی7 گرچه، حق خود را حق دین می‌دانست، ولی وحدت دینی را لازم‌تر از حق خود می‌شمرد.

 


[1] . محمدعلى خليلى، زندگانى حضرت على7، ص 106.

[2] . «کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله شرّها».

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: